۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

اندرز سیاسی خطیر مولانا، به ایرانیان سر در گریبان


 
  دانشمند بزرگ "فخر رازی" به کلیه ی علوم زمانه خود محیط بود. وی که استاد مسلم تجزیه و تحلیل بود، پیوسته شمار زیادی از دانشمندان و دانشجویان آنزمان را در پیرامون خود داشت. مشهور بود، وی از بحث و در مجادله کوتاه نمیامد؛ بطوری که این بحرالعلوم به تندخوئی مشهور شده بود. 
 وی و سایر علمای آنزمان، از مولانا جلال الدین بلخی، که روی خوشی به اهل بحث و مجادله نشان نمیداد، خرده میگرفتند و او را عارفی اهل سلوک باطنی ("خاموش") معرفی میکردند. در صورتیکه مولانا انسانی گوشه گیر و بی تفاوت نسبت به مسائل سیاسی اجتماعی عصر خویش نبود!...هجرت وی از بلخ، بتنهائی آن ادعاها را رد می کند؛ چون ترک بلخ، یک هجرت سیاسی بود؛ بدین ترتیب که مولانا، همزمان با هجوم چنگیز خان مغول، بلخ را ترک و سوگند یادکرد، تا مادامی که سلطان محمد خوارزمشاه بر اریکه ی قدرت است، پای به بلخ نخواهد نهاد! 
 مولانا یکی از نوابغ استثنائی تاریخ بشر ست، که به قول قدما، از سرچشمه ی حیات نوشید و جاودانه شد! رمز جاودانگی ایشان -از جمله- در آنجاست، که آلام، آرزوها و ارزش های والای ستارگان درخشنده ی سپهر دانش و خرد، محدود به زمانه ی خویش نیستند و مشمول مرور زمان نمی شوند.
نگارنده نگاهی متفاوت به زرتشت گرانمایه، فردوسی بزرگ، مولانا و مشاهیر ایرانی دارد؛ زرتشت بتنهائی یک رهبر مذهبی، فردوسی یک شاعر نامی و مولانا یک عارف بزرگ نبوده اند؛ هر یک از آنها در مقاطعی رهنمود های سیاسی-اجتماعی خردمندانه ای به ایرانیان هم عصر خود عرضه داشته و اگر دقیق بنگریم خطوط استراتژیکی نیز برای آیندگان رسم نموده اند.
 حال بشنویم، این فرزانه، (نزدیک به هزارسال پیش!) چه فرموده و آنرا به اوضاع کنونی میهن خود و مسئله هسته ای ربط دهیم؛ همچنین به داعیه ی زعامت حضرت ایت الله العظما سید علی خامنه ای، امام امت و رهبر شیعیان جهان، فرمانده کل قوای زمینی و دریائی و هوائی، کسی که اقتدار مالی، سیاسی و نیروهای انتظامی و امنیتی و بسیج و سپاه را در ید قدرت خویش دارد و رئیس جمهور، کابینه دولت، نهادهای حقوقی و مدنی و سایر دوائر و دفاتر و غیره همه و همه در زیر نگین شکست ناپذیرش قرار دارند و میلیون ها میلیون مردم جهان همه مقلد و مطیع و گوش به فرمان او هستند و یک تنه بر ایران، بر عراق، در سوریه و در لبنان و بزودی بر سرتاسر خاورمیانه حکومت میکند و ستاره ی اقبالش بزودی زود بر اوج درفش امپراطوری جهانی اش که به حول و قوه الهی و الهامات امامزمان زمینه آن پیشاپیش فراهم شده، تلالو خواهد نمود ربط دهیم و لپ کلام گوهر صدف هستی را بشنویم؛ باشد آن که به حکم تاریخ باید، این پیام سرنوشت ساز را با گوش جان بشنود و دستورعمل کارسازی از آن استخراج کند:




بدگهر را علم و فن آموختن 
دادن تیغی به دست راهزن
 
تیغ دادن در کف زنگی مست 
به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آمد در کف بدگوهران

پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان
تا ستانند از کف مجنون سنان

جان او مجنون تنش شمشیر او
واستان شمشیر را زان زشت‌خو

آنچ منصب می‌کند با جاهلان
از فضیحت کی کند صد ارسلان

عیب او مخفیست چون آلت بیافت
مارش از سوراخ بر صحرا شتافت

جمله صحرا مار و کژدم پر شود
چونک جاهل شاه حکم مر شود

حکم چون در دست گمراهی فتاد
جاه پندارید در چاهی فتاد

راه نمی‌داند قلاووزی کند
جان زشت او جهان‌سوزی کند

طفل راه فقر چون پیری گرفت
پی‌روان را غول ادباری گرفت

احمقان سرور شدستند و ز بیم
عاقلان سرها کشیده در گلیم







 قلاووزی: فرماندهی لشکر و سپاه 
 معنای سایر واژه ها و عبارات،  در گنجور و در فرهنگ دهخدا قابل دسترسی هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر