۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

تحت هیچ شرایطی در هیچ زمان! ( اشاره کوتاه به توافق هسته ای حکومت با گروه ۱+۵ در ژنو)

 بدون مقدمه:
 در بخشی از گزارش جزئیات توافقنامه هسته ای ایران و کشورهای عضو گروه ۱+۵  میخوانیم:
>>این راه حل جامع، مجموعه‌ای منسجم را تشکیل می‌دهد که تا زمانی که همه آن مورد توافق قرار نگرفته، معنی آن این است که هیچ توافقی صورت نگرفته است.<<
   سپس آمده است:
>> گام اول دارای دوره زمانی شش ماهه خواهد بود و با توافق متقابل قابل تمدید است.<<
   در غیاب یک ارگان دموکراتیک ملّی مقتدر، قدرت های جهانی در صدد مماشات با حکومت غیر مردمی در ایران و تمدید ششماه ششماهه آتش بس با رژیم محتاج به تائید بیگانگان هستند؛ ولی آیا آنها قادر به اعطای مشروعیت تام به حکومت وقت هستند!؟... -هرگز!
  موضوع هسته ای سرپوشی بر مجموعه ای از بی عدالتی ها در حق اقشار گسترده ای از مردم ایران و پایمال کردن حقوق حقه آنها ست. کما اینکه در قسمت دیگری ازین بیانیه به صراحت آمده است:
 حکومت تعهد داده است >> که تحت هیچ شرایطی ایران هیچ زمان به دنبال دست‌یابی یا ساخت هرگونه تسلیحات هسته‌ای نخواهد بود.<<
  اکنون بر همگان عیان گشته حکومت اسلامی حکومتی تحت نفوذ و انقیاد قدرت های جهانی است.
 با اینوجود امر بر هیچیک از اربابان خودخوانده مشتبه نشود:
 نه حکومت تحمیلی وابسته به تائید بیگانگان قیم ملّت ایران است و نه جامعه جهانی صاحب اختیار و تعیین کننده حدود و ثغور و دامنه ی اقتدار ملّی ایرانیان آنهم برای تمام زمان ها.
  ایران یک مستعمره نبوده و نیست و صلاحدید ملت ایران به دست او به دوایر بین المللی و دولت های بیگانه واگذار نشده که بخواهند برای آینده درازش تصمیمگیری کنند! 

 پیشینه تاریخی و توان این ملّت بردبار شوخی بردار نیستند.
 او، صبر همه را یکجا دارد.

۱۳۹۳ فروردین ۵, سه‌شنبه

اوضاع خطرناک اوکرائین و بی مبالاتی دولت های درگیر ماجرا




 نئوکان های امریکائی سالهاست بمنظور برافروختن اتش جنگ هیزم جمعاوری نموده و به تلاش در تغییر رژیم در کشورهای همپیمان و یا متمایل به روسیه ، که در نقشه های بلندپروازانه ایشان نمی گنجند مشغول هستند.
  برژینسکی سالها پیش دولت ایالات متحده را به پیشدستی در ایجاد بحران در اوکرائین تشویق و خطر دستاندازی روسیه به اوکرائین را برای غرب مهلک براورد کرده بود. حال شاهدیم که بازیگران بازی بزرگ جدید شمشیر از رو بسته  و جو نگران کننده ای که بر اوضاع کنونی جهان حاکم است، میتواند بعنوان ارامش قبل از طوفان نگاشته شود.
 ماجرای اوکرائین داستانی قدیمی ست، که منجر به صفبندی های نوین بین المللی و احتمالا اردوکشی نظامی خواهد گردید. نزدیکی نابخردانه به هر یک از طرف های درگیرهمانند پریدن بر شعله های اتشی ست، که دامنگیر دول کوته اندیش خواهد شد. 
 هنوز گذر زمان نتوانسته زخم شکستهائی، که روسیه در مقاطع تاریخی مختلف، به قدرتهای اروپای غربی  تحمیل کرده را التیام بخشد. کشورهای مقتدری چون المان، فرانسه و انگلیس هر یک در صدد هستند، بنوعی نیش زهراگین کینه را به پیکر خرس بزرگ وارد اورند. انها به فروپاشی اتحاد  شوروی وازمیانرفتن پیمان دفاعی ورشو بسنده نکرده و، هنوز در کنار قدرت شمالی احساس ناامنی می کنند.
 دول اروپائی بنا به دلائلی که یاد شد، همچنین از ترس عقبماندن از قافله، با نخستین اشاره نئوکان های امریکائی، از حول حلیم در دیگ داغ اوکرائین افتادند! بی انکه لحظه ای به  وابستگی صنایع پرمصرف خویش به انرژی روسی تامل کنند. انها  در مواجهه با روسیه و به خیال ممانعت از الحاق شبه جزیره کریمه به ان  به بلوف کودکانه  خودزنی  متوسل شدند.

 پنداری جهان در استانه تکرار تاریخ قرارگرفته است: اوباما در جایگاه جرج بوش و پوتین در جایگاه ژوزف استالین خواهند ایستاد و هر یک بزودی خطاب به سایر دول جهان اعلام میکند:
  هر که با ما نیست علیه ما ست!
درینجاست که دیپلوماسی کاربردی میشود:
 در مقاطع حساس ابرقدرت ها بیطرفی هیچ دولتی را باور نداشته و برسمیت نمیشناسند. درین هنگام اگر حرف نتیجه ندهد انها به کشور مدعی بیطرفی لشکرکشی، ان را اشغال، پادشاه را خلع ید و ملت ستمدیده را محکوم به پذیرفتن کاپیتولاسیون میکنند. خردمندانه ترین تصمیم دول غیر اروپائی، رصد کردن دقیق تحرکات دولت امریکا، گوش فرادادن به مواضع رسمی دولت ایالات متحده و سپس موضعگیری است! نه پیش از ان. سیاست در قاموس روس و اروپائی جماعت فریبکاری بی رحمانه بیش نبوده و نیست.

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

اغاز ی بر پایان ولادیمیر پوتین


  ممکن است ولادیمیر پوتین به هدف خویش در کریمه دست یابد- البته با قمار بقای سیاسی خویش. زیرا کارشناسان ژئو استراتژیک در بروکسل و واشنگتن نقشه پیشین پیوستن اوکراین به پیمان دفاعی ناتو را از کشو بیرون کشیده و هماکنون در دستور کار قرار میدهند.
 احتمالا در اینده ای نچندان دور- مورخین از موفقیت محتمل پوتین در رفراندوم کریمه بعنوان سراغاز پایان دوران پوتین یاد خواهند کرد. زیرا قدرتنمائی کنونی روسیه در کریمه موجب رویگرداندن اکثریت مردم اوکراین از روسیه می شود- مردمی که بیصبرانه- پیوستن هرچه زودتر اوکراین به اتحادیه اروپا را انتظار می کشند. باری- کارشناسان غربی تقاضاهای پیشین مقامات اوکراین برای پیوستن به بازار مشترک اروپا و پیمان دفاعی ناتو را که متعاقب انقلاب نارنجی در سال دوهزار و چهار میلادی مطرح شده بودند را در دستور کار قرار میدهند. این تقاضاها در انهنگام با بدبینی هائی مواجه شده بودند. در انزمان این تنها جرج بوش رئیس جمهوری امریکا بود که مایل به واپسراندن پوتین بود. امروزه اوضاع به گونه دیگری است و پوتین در رابطه با چالش اوکراین روندی را به جریان انداخته است که در ده سال گذشته مانع ان شده بود: یک گام پیشروی اتحادیه دفاعی غرب بسوی شرق.

 شبه جزیره کریمه در منتهاالیه جنوبی اوکراین در دریای سیاه قرار گرفته است. روسیه تزاری این شبه جزیره را در اواخر قرن نوزدهم میلادی  اشغال نموده و پایگاه دریائی " سواستوپل" را در انجا بنا نهاد.
 کریمه در سال 1954 مجددا به اوکراین که در انهنگام یکی از جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی محسوب میشد ملحق گردید.
 بافت جمعیتی دو میلیون نفری کریمه از 60% مردم روسی زبان- 24% اوکراینی زبان و 12% مسلمانان تاتار زبان (که توسط استالین به ترک کریمه و مهاجرت اجباری به اسیای میانه محکوم شده و پس از فروپاشی شوروی مجددا به کریمه بازگشته اند) تشکیل شده است.
 شبه جزیره کریمه از اب و هوای مساعدی برای کشاورزی برخوردار بوده و اقتصاد ان به صنعت جهانگردی وابسته است. محبوبترین منطقه کریمه سواحل " یالتا" هستند-. مکان مشهوری که سران قوای "متحدین" پس از پایان جنگ دوم جهانی برای اینده اروپا تصمیمگیری کردند.
 پس از فروپاشی "دیوار اهنین" در سال 1991 میلادی- مجادله پر تنشی میان اوکراین و روسیه بر سر موضوع ناوگان دریائی مستقر در دریای سیاه رخ داد. 
 در پی معاهده دوجانبه در سال 2010 میلادی میان دو کشور- ناوگان دریائی روسیه مجاز است- تا سال 2042 به بهره برداری از پایگاه دریائی استراتژیک " سواستوپل" ادامه دهد. ( این مطلب ترجمه ازادی از مطلب زیر است: http://www.fr-online.de/ukraine/krim-krise-der-anfang-von-putins-ende,26429068,26529064.html

۱۳۹۲ اسفند ۲۱, چهارشنبه

اشاره ای به دیپلوماسی بریتانیا و استفاده ابزاری از اقلیت های قومی و مذهبی

  اقلیت های قومی و مذهبی براساس ماهیت خویش- بیتفاوت از اینکه در کدام گوشه ی جهان سکونت دارند- مدام محکوم به تحمل اجباری ستم مضاعف و تضییقات بیشمار جمعیت انبوه و دول حاکم بوده وهستند. بهمین دلیل گاه خود را ناچار به پناهبردن به قدرت بیگانه میبینند وغالبا تهمت سرسپردگی به بیگانه را به جان میخرند.*
  یکی از خصوصیات ویژه- که استراتژهای انگلیس را از سایر صاحبنظران جهان متمایز میکند- نفوذ دیرپای و بهره برداری بهنگام انها از موضوعاتی چون حقوق اقلیت های قومی و مذهبی در گوشه و کنار گیتی است.
  هنگامی که ما از " قدرت استعماری انگلیس" سخن میگوئیم- سر سخن با قدرت جهانی بریتانیای کبیر است- که باوجود از دستدادن مستعمره های پرشمار- هنوز  چندین بخش بزرگ در پهنه گیتی را در زیر بال قدرت جهانی خویش ماوا داده است. از استرالیا و اقیانوسیه و کانادا که بگذریم حضور حاضر کارشناسان امنیتی و غیره ی انگلیسی در کشورهای تحت الحمایه پرشمار گواهی برین مدعاست. بخشی از این اقتدار و نفوذ علنی ست و بخش بزرگی از ان بطئی و مسکوت نهاده می ماند. بعنوان نمونه در پس بسیاری از تحرکات دیپلوماتیک ایالات متحده امریکا-در خاورمیانه عربی- میتوان نقش بریتانیای کبیر را مشاهده نمود.
 اقتدار و جلال امپراطوری بریتانیا مرهون تسلط انگلیسی ها به فن دریانوردی یا دریاداری است و گسترش نفوذ بین المللی انها ازین طریق در سرتاسر جهان میسر گشته است. لیبرالیسم بریتانیائی سرچشمه ای ست که افزایش توانمندی تسلط به ابراه های بازرگانی و نفوذ سیاسی دولت حاکم (متغیر و میانمدت) و نهادهای استراتژیک فرادولتی بریتانیا(ثابت و دیرپای) در بیشترین کشورهای  قاره های ششگانه جهان ازان  نشات میگیرند. تا بدانجا که با اندکی تامل بیاد خواهیم اورد- مرزهای رسمی کلیه ی کشورهای کهنسال و نوبنیاد جهان متعاقب جنگ جهانی اول توسط کارشناسان بریتانیائی تعیین شده اند.
  درینجا پس از اشاره ای کوتاه به میهن خودمان ایران و تغییرات مرزی متعاقب جنگ دوم جهانی- کافی ست که نظری اجمالی به تغییرات مرزی پس از اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی وسپس به تعیین خطوط مرزی میان کشورهای نوبنیاد مناطق بالتیک و بالکان ( یوگوسلاوی سابق) در گذشته نزدیک بیاندازیم- تا عمق این قضیه تاحدودی بر ما اشکار شود. بنابرین میتوان بخوبی دریافت- که مسائل قومی کشورهای یادشده- برای طراحان خطوط مرزی انها کاملا شناخته شده هستند و در صورت لزوم مورد استفاده ابزاری قرار میگیرند. بنابرین حمایتهای علنی و پنهانی از اقلیت های قومی و مذهبی ابزار نیرومندی در اختیار کارشناسان استراتژیک نهاده و  لیبرالیسم بریتانیا عرصه مانور و نفوذ ان- در میان همه ملل و کشورهای جهان را هموار می کند.
 ناگفته نماند که متفکران و معرکه گردانان اصلی- رسالتی جهانی برای خویش قائل هستند. ایشان در سودا ودر صدد گسترش تمدن مدرن و لیبرالیسم در سرتاسر جهان هستند و خود را متعهد به پیشبرد ان در میان ملل بزعم انها عقبمانده جهان میدانند.  انها- انچه که ما- در ادبیات سیاسی چپاول استعماری در جهت حفظ و گسترش منافع ملی بریتانیائی ها مینامیم- را بهائی در ازای اشاعه و گسترش مدنیت مدرن به کشورهای تابع مناسبات ستمکارانه و اسیر حکام یاغی محلی میشمارند و هدف غائی خویش را وحدت جهانی مینامند.
* اینکه ما با اقامه کردن هدف برقراری حاکمیت ملی- دولتی مردمی- حکومتی قانونمند و خدمتگذار و رشد اجتماعی- فرهنگی مردم- محلی برای ستم به گروههای قومی و مذهبی و دقیقتر بگوئیم احاد شهروندان نخواهیم نهاد- ارزوئی ست که تحقق ان بدست نیروهای مردمی متعهد بسیار دشوار و همزمان وعده سرخرمنی در منظر اقلیتهای قومی و مذهبی تحت ستم و به تنگامده هستند! دعوت صادقترین ایرانیان به حفظ وحدت ملی- گهگاه از سوی اقلیتهای به ستوه امده " دعوت به باقیماندن در بند مشترک" نامیده میشود!