۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

کشورازان ایندگان ست؛ نه حباب نسل، نه دولت وقت


معضلاتی چون بنیاد گرائی مذهبی، مبارزات قهرآمیز انقلابیون چپگرا و قوم گرایان جدایی طلب علیه دولت های مرکزی، همچنین تروریسم کور درگوشه و کنارخاورمیانه، پدیده هایی نوظهور یا خلق الساعه نیستند؛ سابقه تاریخی جوانترین آنها از نیم قرن تجاوز می کند. 
 علاوه برین معضلات، که دامنگیر مردم این منطقه ی پر آشوب گشته اند، منابع زیرزمینی که بخودی خود ثروت هنگفتی بشمار میروند، چون دیوی بی شاخ و دم، سرنوشت منطقه عقبمانده ی غیر صنعتی را ببازی گرفته و آرام و قرارمردم محروم را ربوده است.
 حکام مستبد با در دست داشتن شیرهای نفت، دارایی مردم را تبدیل به ابزار سرکوب علیه آنها و اسباب ماجراجویی های منطقه ای خویش نموده اند. این ثروت طبیعی، که بخش اعظم آن به نسل های آینده تعلق دارد، بجای آنکه صرف سرمایه گذاری های مولدِ سودآور در جهت رسیدن به خودکفاییِ جوامع مزبور شود، چون نیروی بازدارنده ای، عامل وابستگی آنها و در نتیجه انحطاط اجتماعی گشته است.
 فریاد اعتراض خیراندیشان بدین دلیل نا شنفته میماند، زیرا بر خلافِ جوامع در آستانه تحولی مثبت، که بطور سنتی با دو پدیده ی متضاد بیم و امید سرو کار داشته اند، امروزه ترسی جانکاه چون خوره ای در حال پیشروی، روح مردم و هیئت حاکمه را همزمان می جود. زهر بی اعتمادی در رگهای هر دو در جریان است. هیچ یک به آندیگر اعتمادی ندارد. چونان دو دشمن بیمناک از پیامدهای اصطکاکی اجتناب ناپذیر و مرگزا، روبروی یکدیگر صفارائی کرده اند. 
 ملت خود را اسیر دست هیئت حاکمه ای واپسگرا می بیند، که سد راه رشد و تعالی اجتماعی گشته است؛ در نقطه مقابل وی، حکومت خودکامه ای قرار دارد، که چهار دهه آزگار جوی پادگانی و حکومتی پلیسی بر جامعه حکمفرما کرده و هنوز خود را در فاز اولیه ی انقلاب انگاشته و برای حفظ موجودیت خود، تقلای دیوانه وار می کند.

  چرچیل وضعیت نافرجام این دو را، بدینگونه بتصویر کشیده است:
 « آنها مصمم هستند، که نامصمم بمانند؛ اراده قاطع آنها، حکم بر عدم قاطعیت آنها می کند؛ با نیروئی پولادین، کمرهمت بسته اند، که در ناتوانی محض غوطه ور بمانند

 بر اندیشمندان ایرانی است، که بیش ازین، این دو را بحال خویش رها نکنند.
 بر خرد متوسط الحال واقعبین مبرهن است، که تصفیه حسابهای سیاسی بسختی خواهند توانست، درین ماجرای دیرپا دخیل شوند؛ زیرا اگر حکومت وقت و مخالفین آنرا به دو گروه متخاصم تقسیم کنیم، حکومت با تمام قوا برای حفظ قدرت خود خواهد جنگید و مخالفین آن - با کمترین تردید- بقصد بدست گرفتن ماشین دولتی، مجبور به مصاف رویاروی خواهند گشت. پس ما درینجا با گره کوری روبرو هستیم، که نتوانسته بدست هیچیک از آنها گشوده شود، در مقطع زمانی قابل پیشبینی امید چندانی به رفع این مشکل نیست و پرسپکتیو قابل تصوری نیز درمیانه نیست.

 اوضاع کنونی کشور حکایت از نومیدی و انحطاط رقتباری در کلیه سطوح و زمینه ها دارد؛ اوضاع پیچیده منطقه ای، تهدیدی جدی متوجه امنیت ملی ایرانیان نموده است. اوضاع بین المللی چنان پیچیده شده، که  "گردش یکصد و هشتاد درجه ای" را ناممکن می کند؛ "ساعت صفر" موعود مخالفین میتواند به "سقوط آزاد" کشور منجر شود.
 درینجا ست که یافتن هرچه زودتر یک "راه حل بومی"، جهت برونرفت ازین شرایط استخوان لای زخم، بمنظور نجات کشور الزامی بنظر می رسد.

 تلاشهای ناشیانه و مردد "اصلاحطلبان حکومتی" به بن بست منتهی شده؛ امید واهی به "دخالت بیگانگان" نیز، مگر سپردن گوشت بدست "گربه ی جرار" نیست؛ چرخش مناسبات استراتژیک کشور، پس از چهار دهه بدون تردید کشور را با خطراتی روبرو میکند؛ زیرا حکومت آخوند و لومپن ها ارکان کشور را چنان ناشیانه نابود کرده، که نظم قابل مرمتی از آنها برجای نخواهد ماند. نظمی که بتواند، نقطه آغاز مناسبات قانونمند نوینی، برای حکومت دموکراتیک آتی شود. قطع یکباره مناسبات بیمارگونه میان ملت و حکومت فعلی نیز، با خطر اغتشاشات احتمالی روبروست. در صورت استقرار حکومتی دموکراتیک، اعمال قدرت بمنظور حفظ نظم اجتماعی در مرحله گذار با مقاومت اقشاری از مردم و در نتیجه واکنش احتمالی جامعه جهانی مواجه خواهد شد.
 ملت - بالاجبار- بردبار ایران، ملت مطیع و صبوری نیست؛ مهار خواست ها و مطالبات ملت ستمدیده و خشمگینی که آمال سیاسی اش در طی نزدیک به چهل سال مدام سرکوب شده، دشوار خواهد بود.
 چرچیل درجای دیگری گفته است: «هیچ دوستی نیست که نشود از دست داد و هیچ دشمنی نیست، که نتوان بسوی خویش جلب کرد.» دیر یا زود پی خواهیم برد، نگرش ابتدائی و راه حل های ابتدائی نخنما و بی مصرف کنونی کارگر نیستند. 
منطق کوچه بازاری کافیست؛ نخست آغاز به جستجوی راه حلی سیاسی کنیم تا آنرا بیابیم.

۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

ايمانوئل کانت: در پاسخ به پرسش ِ روشنگری چيست؟

 ايمانوئل کانت، کنيگزبرگ درپروس،  سی‌ام سپتامبر ۱۷۸۴
ترجمه‌ی يدالله موقن
 فایل پی دی اف برای چاپ



روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت خود- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است : Sapere Aude «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش»! تنبلی وبزدلی دلایلی هستند بر این که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طیبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از یوغ قیمومت دیگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همۀ عمر صغیر می مانند؛و نیز به همین دلایل است که چرا برای دیگران چنان آسان است که خود را قیم آنان کنند. چه راحت است صغیر بودن! اگر کتابی داشته باشم که به جای فهمم عمل کند، اگر کشیشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگوید که چه چیزهایی بخورم و چه چیزهایی نخورم و… در این صورت نیازی ندارم که به خود زحمت دهم. اصلاً احتیاجی ندارم که بیندیشم؛ تا وقتی پول دارم دیگران جور مرا می کشند. قیم هایی که از سر خیرخواهی، سرپرستی انسانهای صغیر را بر عهده گرفته اند زود در می یابند که بخش اعظم نوع بشر (شامل تمامی جنس لطیف) برداشتن گام به سوی بلوغ ذهنی را نه تنها دشوار بلکه بسیار خطرناک می دانند. قیم ها پس از آن که گاوان خود را رام کردند و مطمئن شدند که این زبان بسته های مطیع و سر به راه بدون یوغی که بر گردن دارند گامی بر نخواهند داشت ، آنان را برحذر می دارند که مبادا این یوغ را از گردن خود بیفکنند و آزادانه گام بردارند ؛ چون در آن صورت، خطر آنان را تهدید خواهد کرد. اما این خطر واقعاً چندان بزرگ نیست؛ زیرا پس از آن که آنان چند بار بر زمین خوردند قطعاً سرانجام راه رفتن را فرا می گیرند ، اما یک بار زمین خوردن، انسانها را چنان ترسو و وحشت زده می کند که دیگر نمی کوشند تا بر پای خود بایستند و بی کمک دیگران گام بردارند. از این رو برای فرد دشوار است که از صغیربودن که فطرت او شده است خود را بیرون آورد. او از صغیربودن خویش خرسند است و در وضع کنونی اش از به کار بردن فهم خود واقعاً ناتوان است؛ زیرا تاکنون هیچ کس اجازۀ چنین کاری را به او نداده است. قوانین و اعتقادات جزمی که ابزارهای مکانیکی برای استفاده (یا بیشتر سوء استفادۀ ) عقلانی از مواهب طبیعی بشرند، بندهایی هستند که صغیربودن فرد را دائمی می کنند. حتی اگر کسی بتواند این بندها را بگسلد در آن صورت هنوز هم در پریدن از روی گودالی بسیار باریک مردد است، چون که او به این نوع آزادی خو نگرفته است، در نتیجه فقط معدودی از انسانها موفق شده اند که ذهن خود را بپرورند و از صغارت بیرون آیند و راهی مطمئن در پیش گیرند. اما احتمال این که عامۀ مردم خود را روشن اندیش کنند بسیار است ؛ در حقیقت ، اگر آزادی داده شود، روشنگری تقریباً گریز ناپذیر می شود.چون حتی در میان کسانی که به عنوان نگهبانان توده های عوام برگزیده...