دوستی نهالی ظریف است، که نیاز به پرستاری دارد. گاه خود را سرزنش میکنم چرا کولی صفت زیسته و اگرچه به دوستی پشتپا نزده ام، ولی برخلاف قضاوت همه انها نسبت بمن، خود را دوستی وفادار برای همیشه نمیدانم! بایستی بصراحت اقرار کنم که دوستان نازنین و ارزشمندی را اسان از دست داده و باوجود فروتنی ذاتی در مورد انها کوتاهی کرده و بسیاری از انها که خاطرات خوشی با هم داشته ایم را، راحت بدست فراموشی سپرده ام!
یکی ازین دوستان، هنرمندی چیره دست است که سالها پیش در شهر محل سکونتم با وی اشنا شدم. وی پس از چندسال غیبت و سکونت دراسپانیا، مکزیک و کالیفرنیا، و تحمل سختی فراوان مجددا و اینبار با همسرش به دیدن ما امد و چند هفته ای مهمان من بود. سپس به قصد احداث فارم پرورش میگو در روستائی مکزیکی به انجا مراجعه کرد. بخاطر دارم دوبار تماس تلفنی گرفتم و موفق به گفتگو با وی نشدم و رفته رفته فراموشش کردم. این دوست کسی جز پاکو د لوسیای هنرمند نیست. خوشبختانه از طریق رسانه ها با خبر شدم که ورق زندگی این گیتاریست کمنظیر برگشته و بالاخره وجود نازنین و توانمندی هنری وی، که بخاطر بدیهه نوازی، کولی صفتی و ندانستن نت موسیقی جدی گرفته نمیشد، بعنوان پیشکسوتی در فلامینکو برسمیت شناخته شده است.
از دور گزارشهای مربوط به وی را دنبال میکنم.
هدف از این درد دل تبلیغ برای او نیست. دسترسی به اثار وی برای علاقمندان اسان است. قصد من اینست که به یکی از بزرگانی که ملهم وی بوده اند بپردازم و کار وی را یاداوری کنم: خواکین رودریگو !