۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

ایران بانو: آبستن انقلاب

   نیاز اصلی جامعه وهدف استراتژیک مردم ایران، تحولی ست بنیادین.
 داده های کنونی حاکی از آنند که جامعه آبستن یک انقلاب است: یک انقلاب اجتماعی در همه ابعاد آن. تنها در پرتو وحدت ملّی است که میتوان ملّت ایران را به مقاومت بیشتر و اقدامی کارساز رهنمون شد و بستری هدفمند و مساعد برای سیل خروشانِ مردمی، در مقابله با استبداد فراهم نمود. بدیهی ست که این امر نخست در وجه نمادین آن یعنی اتحاد سران سازمان های سنتی که نامی از آنها هنوز باقیست تحقق می یابد. همزمان، وجود ارگان واحده ای که از سوی ایرانیان حمایت شود و آنها را رسماً نمایندگی نماید الزامی ست. بدینوسیله میتوان حرکت های اجتماعی را همآهنگ نمود و در جامعه جهانی اعتباری کسب کرد و اهرم های همه جانبه تغییر و تحول را بکار بست.
درصورت انفعال نیروهای مردمی، تنها دخالت ویرانگر ابرقدرتها خواهد توانست به سرنگونی حکومت تا بدندان مسلحی که ملت ایران و جامعه جهانی را به بازی گرفته است بیانجامد. درینجاست که جای هیچ شکوه و گلایه ای برای مخالفین بی کفایت حکومت باقی نخواهد ماند؛ زیرا حکومت مستبد و بیگانه از ملت به نقش تعیین کننده ی ابرقدرتها و جامعه جهانی، در سرنوشت سیاسی دولت و ملت ها، بیش از ایدئالیست های مخالف بها داده و روی آن سرمایه گذاری میکند.

 انقلاب اجتماعی نیاز به هدفی مشخص و رهبری کاریزماتیک و فداکاری دارد. حرکتهای خودجوش و نامنسجم هرچند مزاحمتهائی مقطعی برای حکومتها ایجاد میکنند، ولی  بدست حکومت سرکوب میشوند.
با مخالفت با رهبری با حکومتی که رهبری خودکامه دارد گمان می کنیم پیشرفته ایم؛ در صورتیکه تنها با واقعیت های عینی فاصله گرفته ایم.

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

... : " نگاه كردن به ماهيچه هاي عضلاني پشت (باسن) اشكال ندارد"


  حاکم کردن قواعد مذهبی بر حیات اجتماعی انسانها نشان بارزعقبماندگی فرهنگی جوامع عقبمانده ای نظیر جامعه ما ست.
شبه فرهنگ رایج و منحط حاکم بر چنین جوامعی را بدین دلیل " قرون وسطائی" مینامند، که وجود متفکران بزرگی چون امانوئل کانت را نادیده میانگارند! به زعم مذاهب موسوم به الهی، انسان موجود بی اراده و بنده پیشاپیش گناهکاری ست، که ازعنفوان بلوغ محکوم به داشتن احساس گناه وعذرخواهی شبانه روزی بدون دلیل از موجودی نامعلومست، که افریننده او مینامند وظاهرا انسان را برای پرستش خود و تسکین عقده خودبزرگبینی اش از خاک سرشته وسپس از انجا که سیستم دفاعی کارامدی در وجود او تعبیه نکرده بود،  دچار خطائی شد و استاد معمار بدون انکه لحظه ای به ضعف خود در خلقت موجودی که کاملش خوانده بود بیاندیشد، با بیرحمی تمام از بهشت رانده و به دوردست تبعید کرده است! ظاهرا وی چنان کینه توز است که به مجازات ادم وحوا بدلیل نافرمانی از اراده اش بسنده نکرده وتا ابدالدهرسرگرم انتقامجوئی از ابنا ادم و حواست! نسل اندر پی نسل! و اکنون نمایندگانی به امپراطوری زمینیش در ایران نازنین ما فرستاده تا مردم را شکنجه و گمراه کنند!
اسلام ارضای غرایز طبیعی که براساس یک سلسله قانونمندیهای بیولوژیک در نهاد انسان (همانند هر موجود زنده دیگری) برنامه ریزی شده اند و رسالت و وظیفه ای جز انتزاع بقا و تولید مثل نداشته و دنبال نمیکنند را تابع اوامرالهی میداند که از طریق واسطه های خود
، یعنی ایت الله ها بر کهنسالترین ملت تک خدای جهان تحمیل میکنند!
( اینکه ایت الله خواندن یک ملا- براساس اعتقادات خودشان شرک محض ست  -هیچ! اینکه خود تابع مشیت الهی نیستند و درصورت اختلال مزاج راهی انگلیس میشوند!- هم هیچ!) 
 قوانین و ضوابطی که متولیان دین ( از شوربختی یکی از ملل باستانی جهان: متولیان دین و دولت همزمان!) در کنترل انسانها وغرایزشان وضع میکنند نتنها نشانی از تمدن بشری نداشته، بلکه انسان را تا سطحی پائینتر از حیوانات وحشی سقوط داده و حقوق طبیعی اش را محدود کرده و با بکارگیری خشونت دولتی از وی سلب میکنند.
 پوشش اندام انسانی که علت وجودیش حفظ سلامت انسان در برابر تغییرات جوی است را مبدل به مناسک و دستور الهی کرده اند! بشر باید از اندام خود شرم و مدام احساس گناه
کند!
نگاهی بیفکنیم به تعبیرات بیمارگونه علمای شیعه که تخصص اصلی شان کنترل الات تناسلی مردم ست :

 اخوندها و ایادیشان- بیتفاوت به اینکه از چه منبع و مقامی دستور و ماموریت گرفته اند- به تخریب جامعه و نفله کردن نسلی مشغول هستند، که تا چندی پیش دو سوم ان جوانان زیر سی سال بود!

۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

انتخابات: رعایت استانداردها و لزوم پذیرفتن نتیجه بمثابه وظیفه ای دموکراتیک

واکنشهای گوناگونی به نتیجه شمارش ارای ریخته شده به صندوقهای موسوم به انتخابات ریاست جمهوری اسلامی نشانداده شده.
 نگارنده تا بدین لحظه زبان مناسبی برای تبیین خیمه شب بازی ملایان نیافته است. زیرا برین باورست
، شمار ایرانیانی که در انتصابات ولی فقیه شرکت نکرده اند بمراتب بیشتراز ارای ریخته شده به صندوقها هستند! وجدانی بغایت اسوده درجهان نیز به سختی خواهد توانست این واقعیت ملموس را نادیده انگارد.
 این که رای دهندگان به کدامین گروههای جمعیتی تعلق داشته و چه انگیزه یا عاملی باعث مشارکت انها شده بماناد!
 بدیهیست که میزان احترام به ارای مردمی که به پای صندوق میروند را رعایت استانداردهای دموکراتیک بین المللی تعیین میکند. بنابرین از ابراز تهنیت به برنده این بازی درون حکومتی خودداری میکنم. این بدان معنا نیست که از درک اوضاع کشور عاجز بوده و یا تفاهمی برای کسانیکه برخلاف اراده سیاسی امثال من عملکرده اند نداشته باشم:
  فجایعی که حکومت مطلقه ولی فقیه بر ملت ایران نازل کرده و تحمیل اراده و فیلتر شورای نگهبان حکم میکند
، از روی حس مسئولیت تاریخی نسبت به مردم و میهن خویش، با کلیت حکومت مخالفت، در برابر زورو ستم مقاومت و تا سرنگونی استبداد و استقرار یک حکومت مردمسالار از پای ننشست. این مسئله به یک برهه از زمان و یک واقعه چون انتخابات محدود نمیشود و نمیتوان با هیاهو انرا مخدوش و تخطئه کرد!
 حیات اجتماعی انسانها، زندگانی لحظه به لحظه نیست، بلکه پیشینه و پیامد رخدادهای سیاسی از رویدادهای جاری غیرقابل تفکیک هستند. به ویژه در امور کشوری! رویدادهای سیاسی اجتماعی خلق الساعه نیستند. در پیش ویا در پس وقایع دیگر قرار میگیرند. حلقه هائی از یک زنجیر، که تاریخ معاصر مینامیم و تسلسل انها سرنوشت جامعه را تعیین میکند.
 ارزیابی و یا برخورد انتزاعی با داده های اجتماعی گمراه کننده هستند.
 گروهی این واقعه را  پیروزی بر- یا خلع ید از- محمود احمدینژاد معرفی میکنند! گوئی بنابرین بوده که این شخص تا ابد " معرف و شخص اول ملت ایران " بماند! بی انکه یاداور شوند چگونه همین ولایت مطلقه فقیه اورا به این ملت کهنسال تحمیل کرد!
 گروهی دیگر انرا "نه گفتن" به ولی فقیه میشمارند: او نیز هنوز بر خر مراد سوار و بنا به گفته اقای روحانی به اتفاق خاتمی و رفسنجانی او را برگزیده است!
امروزه هرکه به ظن خود این واقعه را تعبیر و تفسیر میکند. معتقدم که پیامدهای ان تعیین کننده تر از خود واقعه هستند.

۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه

کیستم من ؟ ماکیان یا ققنوس؟ سخنی از روی نیاز، با نوجوانان دهه پنجاه

  شمه ای ازسرگذشت نسلی ترقیخواه، که هنوزدر اتش واپسگرایان درحال گدازست:
 هر از گاهی در گوشه کنار سخن از نسل سوخته میشنویم. عنوانی که بهیچوجه وهرگز مناسب نسل خوداگاه، ترقیخواه و بالاتر از همه متعهد، فداکار واگاه به مسئولیت و رسالت اجتماعی خویش نبوده ونیست. نسلی که از بد روزگار زمین و زمان بهم ساختند، تا رویایش را مبدل به کابوس کنند. درمورد او بیعدالتی و جنایت فراوان شد. شوربختانه از انجا که تاکنون شرح حال این نسل بدرستی بررسی نشده، گهگاه ناروائی نیز نثارش میشود. جامعه فراموش کرده است، که چگونه این نسل ارمانگرا اماده بود، برای سعادت مردمش خود را به اتش زند! هیچ نگفت و نخواست وادعا نکرد: چنین کرد! غلط یا درست قربانیان بیشماری که درراه ازادی مردمان ستمدیده خویش داد بماند جای دگر! بگذاریم این بیعدالتی همچون گذشته مسکوت بماند و داغ بازماندگان جانباختگان که هیچ غرامتی از کس نخواستند را، تازه تر نکنیم... 
 راه رشد فکری وتکامل شخصیتی نوجوانان وجوانان خوداگاه دهه پنجاه، از بی اعتنائی به رسوم کهنه و رویاروئی بی پروا با خرافات وعقبماندگی بسوی"مدرنیسم حاد" گذرمیکرد. هرچه مربیان در گوش او خواندند:
 -"فرهنگ" پدیده ای نیست که توسط یک نسل متحول شود! نمیشود فرهنگ جامعه را در دوره حیات یک نسل به یکباره متحول یا دگرگون کرد.- یک نسل بتنهائی قادر نیست ارزشهای فرهنگی یک جامعه را بطور کلی تغییردهد.- فرهنگ سنتی بمثابه کهنترین محصول یک جامعه، دستاوردی به قدمت خود ان جامعه ست و نمیشود انرا یکدفعه نفی و فرهنگ  نوینی را جایگزین ان کرد!
... فاصله و تفاوت با نسل پیشین اما بسیارعمیق و او خود عجول بود. جهش را پیشرفت میپنداشت وهرگز نمیتوانست تصورکند، که ممکن ست به قهقرا افتد! که روزی چنان بختکی بجان جامعه ایرانیان افتد، که کلیه ارزشها را درکلیه ی شئون اجتماعی و خانوادگی و شخصی مردم، یکشبه باطل وممنوع اعلام کند! یکی را پس از دیگری نابود وبدتر ازهمه " انقلاب و فرهنگ!" نام نهد!
   نگرش حاکم بر جو سیاسی اجتماعی ان روزگار، بطور کلی و انچه سیاسیون منتقد دهه پنجاه به وی القا میکردند، نگرش" این بره...هرکی بیاد بهتره!" بود، که این خود جامعه را به سمت پرتگاهی مرگبار و مردم را به خودزنی تاریخی سوق داد.
 دردا! امروز هم اقایان از ان تباهی عبرت نگرفته ودرک نکرده اند که درجائی که میشد با رفرم پیش رفت، انقلاب کردند و حال که جامعه نیاز به انقلاب (انهم در همه ابعاد  سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی  روانی ان) دارد، به واپسگرایانی که در اثرنبود الترناتیو خود را بعنوان رفرمیست جازده اند چشم دوخته اند.
 بی نشاطی و اندوه کنونی ما ازین بابت است، که بقایای نیروهای سیاسی مخالف دولتهای شاه که به بهانه نبودن ازادیهای سیاسی درهیچیک از هزاران رفرم واقدامات اجتماعی، فرهنگی، حقوقی وعمرانی حتا یکبار با یکی از سی وچند دولتی که تا انزمان روی کارامده بودند همکاری ومشارکت نکردند، هنوز که هنوزست جهل میکنند، خود را بخواب زده وشهامت پذیرفتن خطاهای مرگبار و اصلاح خویش را در خود سراغ نمیگیرند! دلیل ان روشن است: هیچیک از انها مایل نبود اوضاع اجتماعی اقتصادی مردم رو به بهبودی نهد! زیرا انها معتقد بودند "رفرم انقلاب را به تاخیر میاندازد!" بیم گمراهان مدعی حکومت این بود، که در اثر بهبود اوضاع کشور و رضایتمندی مردم از نظام (که مدام مورد حمله و تهدید واماج گلوله ها و توطئه های انها بود) جامعه نظمی وقوامی پیدا کند وانها هیچوقت فرصت رسیدن به حکومت پیدا نکنند!!!
  اینست که هریک ازطریقی رفتند ودست بدامان بیگانگان شدند ونهایتا جملگی به عبای خمینی اویزان شدند!(این چار کلمه- فلسفه سیاسی نیروهائی بود، که خود را بعنوان نیروهای مترقی به نوجوانان انزمان گران میفروختند! اگر میگویند : چنین نبوده!...تشریف بیاورند صحبت کنیم.)
 امروزه نگرانیها چنان بالاگرفته، که برای حفظ جامعه درمقابل تهدید های گوناگون و از روی ترس و دلهره که ایا چه برمردم و جامعه خواهد امد- گاه فکر میکنیم که نباید به پیکارافکارکهنه موجود رفت و بایستی انها را به حال خود بگذاریم تا اب از اسیاب افتاده و شاید "نسلهای بعدی راه بهتری بیابند!".
 اکنون اما سرسخن، با داغدیدگان نسل مزبورست: گروهی از شما نتنها سوخته نیستید بلکه فولاد ابدیده اید! اجازه ندهید روح ققنوس را مرغ خانگی بخوانند! اتشی که در درون شماست نشان از شعله جاوید دارد. امروزه به شما بیش ازهر زمان دیگری نیاز هست! فراموش کرده اید که برای چه میخواندید؟
و حال شمائی که هنوز گرفتارمحذورات بازدارنده گذشته اید: از بند برهانید خود را! خود را از قید خطاهای مرگبار رهبرانی که یاران شما را به جبهه های نبرد نابرابر فرستادند و طعمه اغراض پلید خود کردند رها کنید! طرحی نو دراندازید! این نسل جوان پر انرژی و اگاه نیاز به نسل رهنما دارد! منتظر دعوتنامه که نشسته اید؟؟؟


۱۳۹۲ خرداد ۱۱, شنبه

نگاهی گذرا به کهن ترین دیپلماسی جهان و هیئت حاکمه خوابگرد

 دیپلوماسی ایران کهنترین دیپلوماسی خارجی جهان ست. به گواه پدران علم تاریخ، بنیان "دیپلوماسی جهانی" در ایران هخامنشی نهاده شد. نفوذ و اقتدار دولتهای هخامنشی نخست با کشورگشائی واز طریق مرزهای زمینی گسترش یافت و شعاع امنیت ملی در کوتاه زمان درشرق تا مرزهای چین و درغرب تا شمال افریقا ( لیبی) گسترش یافت.
 ایرانیان پس از تسخیر سرزمین پهناور، بمنظور گسترش اقتدار جهانی "کشور هفت دریا" اقدام به سلطه نظامی بازرگانی بر کلیه ابراههای بازرگانی انزمان نمودند و تسلط بر"مدیترانه" را پیشه کردند.  اینبار درمدیترانه با حکومت اتن و رقبای کوچکی در مجمع الجزایری که امروز یونان مینامیم روبرو شدند. خرده حکومتهای این ناحیه و جزایرگوناگون ان بمنظور حفظ منافع بازرگانی خویش و رویاروئی با نیروی مهاجم ایرانی، فدراسیونی بر حول حکومت اتن تشکیل دادند و به مقابله پرداختند..
 هدف از نگاه کوتاه بالا اینست که یاداوری کنیم، در بیش از دوهزارو پانصد سال پیش، سرزمین و بنادر مشرف به دریای مدیترانه تابع ایران بودند. صنایع کشتی سازی مستقر در این بنادر در خدمت برنامه های سیاسی بازرگانی ایران قرار داشتند. پس از خلا تاریخی یکهزار ساله، ایران ساسانی توانست مرزها و شعاع امنیتی گسترده پیشین را بازپس گیرد. دیری نپائید و اعراب تازه مسلمان با خشونت و وحشیگری بیمانندی ایران را تسخیرو ایرانیان را به اسارت دراوردند. با نگونساری حکومت ساسانی سرزمینهای تحت سیادت ان بطور کامل در اختیار حکومتهای اسلامی عربی قرار گرفتند......
 پس از قرنها اسارت ملی و نا ارامیها، دوران سلاطین بیگانه و نهایتا قاجار طی شد و ایران وارد عصر پهلوی شد..در دوران پهلوی دوم ایران توانست با پیشگرفتنن دیپلوماسی نوینی که  پایه بر حس دوستی و مودت با ملل همسایه و منطقه و جهان داشت، از طریق همکاری و کمکهای همه جانبه یکبار دیگر این شعاع امنیتی را بازسازی کند. بالهای این دیپلوماسی که بر هند و مصر گسترده بود، یکبار دیگر گشوده شد. ایران که در یکی از حساسترین نقاط استراتژیک و ژئوپلیتیک جهان در عصر موسوم به " مناسبات جنگ سرد" قرار گرفته بود، توانست با کمک ایالات متحده امریکا ارتش و سازمان دیپلوماتیک خویش را سازماندهی کند و بعنوان بزرگترین قدرت منطقه ای در خاورمیانه برسمیت شناخته شود.
 دسیسه های روس و انگلیس در رقابت با نفوذ ایالات متحده امریکا در خاورمیانه و شمال افریقا رفته رفته شدت گرفت و رقبای حسود و بی درایت منطقه ای نیز به جرگه توطئه گران پیوسته و با استفاده ازعوامل خود طوفانی بر سرایران و ایرانی نازل کردند. عرصه سیاسی مبدل به میدان فعالیت رقبا و دشمنان اقتدار ملی ایرانیان شد. گروههای مسلح فلسطینی ودولتی لیبی اقدام به اموزش و مسلح کردن گروههای تروریستی طرفدارمشی مسلحانه کردند. ایران عرصه کشمکشهای خونین شد. اوضاع چنان بحرانی شد که راهی مگر تحویل کشور به نودولتان وارداتی از گوشه و کنار جهان نماند تا بلکه از هرج و مرج بیشتر ایران و منطقه پیشگیری شود.
 فلسطینیهای باجخور، شریک نودولتان خودفروخته اسلامگرا، در تاراج غنائم شدند. خائنین داخلی اقدام به نابودکردن بنیان نظامی اقتصادی و سیاسی ایران کردند. بنیانگذاران کمیته های انقلاب و سپاه الت دست رهبران فلسطینی شدند که با اقدامات مسلحانه و ریختن خون مقامات بلندپایه ارتش و سران رژیم شاه، زمینه بر مسند نشستن انها را فراهم کرده بودند. انها استراتژی منطقه ای ایران را مثله کرده "ازادی قدس" را هسته دکترین سیاست خارجی ایران نمودند. خمینی و نودولتان بران گردن نهادند و ازان پس عامل نفوذ و اقتدار وعظمت  ایرانیان را مبدل به اهرم بی ثباتی منطقه کرده و زمینه حمله عراق به ایران را فراهم کردند.
 انچه که ما "عامل اقتدار و عظمت ملی ایرانیان " نامیده ایم- دکترین بسیار قدیمی ست که متفکران ایران اشغال شده توسط اعراب مسلمان اتخاذ کردند. ریشه انرا میتوان در دوران زندگی رادمردانی چون یعقوب لیث صفاری و متفکر نامی  فردوسی بزرگ یافت. درین دوران تعاملاتی پنهانی میان متفکران مخالف سلطه اعراب مسلمان در مصر و ایران جریان داشت. این مقاومت و مبارزه سراغاز سیاستهائی است که تا عصر صفوی ادامه یافته و پادشاهان صفوی انرا  دکترین رسمی دیپلماسی خویش در مقابل ترکهای عثمانی قرار دادند. این دیپلماسی یا هژمونی هیچ مگر "تشیع" نیست. سیاستی که مرز مصالح سیاسی ملت و سرزمین ایران را بگونه ای شفاف از سیاستهای توسعه طلبانه اعراب و ترکیه عثمانی مشخص کرده بود. پادشاهان پهلوی همین دکترین را ادامه دادند. پس از رسیدن ملایان زیاده طلب و مرتجع شیعه وایادی انها به قدرت این سیاست به گمراهی کشیده شد وایران عرصه تاخت و تاز مرتجعین تمامیت طلب شد. روضه خوانان از درک  اهداف و عمق  این استراتژی غافلند! امر برانان مشتبه شده که گوئی هدف از اینهمه تلاش تاریخی ان بوده که قشر بیمصرف وانگل اجتماع که هیچ مگر اشاعه خرافات و مفتخوری نمیشناسد، صاحب هست و نیست ایرانیان شود!  حتی خود سردمداران حکومت پوشالی به این نتیجه رسیده اند که ضرر انها بیش از استفاده بوده وهست، ولی در رفع این معضل عاجزند! زیرا تصادفا خود انها نیز ریشه در همین منجلاب دارند! اگر ایرانیان متوجه اهمیت این انحراف و گمراهی کشنده نشوند و انرا متوقف نکنند و این اوضاع ادامه یابد، به نیستی و نابودی ایران و ایرانی کشانده خواهد شد.