۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی


 اوضاع کنونی کشور نشان از ایران در استانه انقلاب مشروطه دارد!
اینچنین به قهقرا رفته ایم، باری! جای تعجب نیست: همه تلاشهای خودجوش ایرانیان از صدر مشروطیت تاکنون
الف) عجولانه بوده
،  
ب)  روند انها با دخالت جهانبانان وانفاس مسموم ماجراجویان داخلی مواجه گشته
،
پ) نیمه کاره و ناکام مانده اند!
 چند نمونه:

 یکم: انقلاب مشروطه، که میتوان انرا سراغاز شکلگیری جامعه مدنی در ایران نامید،
 دیم: تلاشهای رضاشاه که میتوان در ملتسازی، الغا رژیم ملوک الطوایفی و قوام بخشیدن به دولتی مرکزی خلاصه کرد،
 سیم: پروسه ملی شدن صنعت نفت، که میتوان انرا تلاشی در راه سیادت ایرانیان بر ثروت زیرزمینی خویش عنوان داد،
 چهارم: اقدامات محمدرضاشاه، که میتوان در گذردادن کشوری عقبمانده از جامعه فئودالی به جامعه ای مدرن، از طریق الغای رژیم ارباب و رعیتی و توسعه صنعتی کشور خلاصه نمود.
...
حال اگر دقیقتربه واقعه نگاه کنیم، خواهیم دید، نقش مخرب عوامل داخلی در ناکام ماندن اینهمه تلاش، که طومار ان با خون پاک هزاران ایرانی غیور و ازخودگذشته نوشته شده، به مراتب بیشتراز تحرکات اهرم های خارجی بوده است!
 - میپرسند: چرا؟!
 - زیرا خیره سری دولتمردان و بی درایتی انها در تعامل با قدرتها و جامعه جهانی و همزمان با ان بلندپروازی و کارشکنی های منورالفکران  ننر جامعه، به تبهروزی  ملت و تحقیر مکرر تاریخی اش میانجامد!
  انچه تاکنون بر روزگار مای کمزور و پرمدعا رفته را میتوان در چند کلمه، حاصل رقابت ابرقدرت ها در کشوری عقبمانده، در سیطره رجالی سست عنصر از یکسو و شیوه تفکر عشیره ای فعالان سیاسی ان لقب داد!

۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

علت اصلیِ سقوط و انقراض دولت های مقتدر ایرانی





   قاعده ی حرکت محدود مهره ها و حوزه منضبط مانور آن ها بر صفحه شطرنج، معنایی فراتر از یک بازی سرگرم کننده به آن داده و به تعبیری، حکایت از خرد کشورداری مبدع آن دارد.
  نگاهی به تاریخ کشور کهنسال ایران، که یکی از پر هیاهوترین میدان های سیاسی جهان بوده و هست، این واقعیت را نمایان می کند، علّت اصلی سقوط امپراطوری ها بیش از هرچه ریشه درعدم رعایت قواعد کشورداری، توسط  زمامداران آنها و ناکارآمد بودن روش دولت وقت در حل مسائل کلیدی کشور داشته است.
 سقوط امپراطوری های هخامنشی و ساسانی نمایان ساخته است، چگونه غره شدن حکام مقتدر، پس از آن شکوفائی افسانه ای و شوکت و اقتدار منجر به نیستی می شوند.
  از آنجاکه جوامع مبتلا به استبداد، از داشتن نهاد های مدنی و مشارکت مردمی محروم هستند، اداره ی آنها دشوار ست. حکام خودکامه آنها موجودات پارانوئیدی بیش نیستند، که در کپسول تنگ و بی منفذ قدرت محبوس هستند؛ در زیر فشارسنگینی که حفظ قدرت بر روان آنها وارد می کند، گاه به اقدامات دیوانه واری چون ریختن خون (مخالفین که هیچ) حتی نزدیکترین بستگان خویش دست می زنند. حاکم مستبد به تعبیری موجودی بیمار و منفور نزد خودی و بیگانه است، که مدام موجودیت خود و حکومت خود را در معرض تهدید و انقراض می بیند. او هیچگاه از رجوع امور به اطرافین و نتایج کار آنها خرسند نیست؛ هیچیک را قابل اعتماد نمی بیند و در نتیجه غالب امور بر دوش وی افتاده و کلیه قوا در دست وی متمرکز می شوند؛ بدینوسیله دشمن هوشیار قادراست، او را مورد هدف قرار داده و ازین طریق بر کلیه ارکان حکومت استبدادی به یکباره چیره شود.
 در عصر و مناسبات کنونی جهان، حاکم خود رای و خدای مجسم موسوم به ولی فقیه یک تنه در موقعیتی اجتماعی نیست که جامعه ی جهانی بتواند با او تعاملی سرنوشت ساز کند. دولت ایالات متحده آمریکا در مسند رهبر جهان صنعتی و جوامع برخوردار از مناسبات دموکراتیک و پارلمانی، در وضعیتی نیست که آینده ی مناسبات خویش و متحدانش را در سر یک میز با ولی غیر منتخب قمار کند... و ببازد.
 کشورهای صنعتی جهان هرگز با حکام خودکامه تعاملی صمیمی نخواهند داشت. آنها از بیداری ملت ها و اشتباهات مرگبار یک صد سال گذشته بخوبی آموخته اند، حکومت غیر دموکراتیک  قصری مقوائی برآب است و این تنها روابط شفاف و دموکراتیک با دولت های منتخب مردم است که منافع مشترک آنها با سایر ملل را تامین نموده و بدان قوام می بخشد و نه استمرار مناسبات پنهانی با انگل های اجتماعی و زالوهایی که -در پی بازی نابهنگام زمانه- بر پیکر و جان یک ملت نجیب افتاده و جز عملکردی ابتدائی در سطح ویروس ها و فربه کردن خویش نمی شناسند. آنها هوشیارتر از آن هستند که ملت پاینده ایران را برای همیشه رها کرده و با آخوند پیری که  پای بر لب گور دارد و حکومت متزلزلی که یک لنگش در هوا ست ساخت و پاخت کنند.
  دولت های قدرتمند جهان در حالیکه از حکام محلی همانند مترسک بر سر خرمن انرژی استفاده ابزاری می کنند، سعی در تحمیل دینامیسم اجتماعی درخور زمان یعنی مناسبات دموکراتیک بر جوامع خاورمیانه و شمال آفریقا دارند.
 هدف کنونی جامعه جهانی از فرسایشی کردن مقابله با حکومت آخوندی در ایران نیز، نشان از انتظار بیداری ایرانیان و اعلان برنامه ای ملّی و فراگیر از سوی برگزیدگان ایشان دارد. غرب، ناجی حکومت منحط قرون وسطائی ولی فقیه نیست؛ پزشکی ست که قصد جان بیمار دارد! درین میان درمان بیماری های بیشمار ایران بانو، نیاز به دست توانمند فرزندان خویش دارد و داروی بومی.