۱۳۹۴ خرداد ۹, شنبه

سنگلاخ دگرگونی بنیادین: برخی از موانع بازدارنده بر سر راه تحول سیاسی در ایران




  مشارکت فعال و همکاری گرایشات گوناگون سیاسی در تلاشی همسو، نیازی مبرم و حیاتی ست و همزمان  تنها اهرم نیرومند شناخته شده جهت ایجاد دگرگونی سیاسی ست، که استقرار حاکمیت ملّی ایرانیان بر سرنوشت میهن خود را تضمین میکند.

  یکی از پدیده های بازدارنده در شرایط نابسامان کنونی مردم و جامعه، که مانع همبستگی و همدلی ایرانیان شده و میشود٬ آثار باقیمانده از کشمکش های قدیمی و ناتوانی بخش بزرگی از ما، در رفع اختلافات نظری و یا سوتفاهمات مربوط به گذشته تاریخی نسبتا نزدیک میهن و جامعه ما ست.

    تحول اجتماعی ضرورتی است اجتناب ناپذیر٬ که از انحطاط جوامع پیشگیری نموده و راه ترقی و دستیابی مردم به آینده درخشان را هموار میکند. همه ملل زنده جهان -با ذوق و شوق- درین راه گام برداشته و قربانی های فراوانی نیز متحمّل شده اند. 
 حداقل از آغاز انقلاب مشروطه تاکنون ملت ایران نشان داده است٬ که با درک درست از این ضرورت٬ مصمم بر ایجاد دگرگونی اجتماعی بنیادین٬ بمنظور حفظ موجودیت ملّی خود و دستیابی به آینده ای سعادتمند تر از پیش٬ برای نسل های حاضر و آیندگان است و درین راه خطیر از هیچگونه کوشش و هزینه ای  فرو گزاری نکرده است.
 هرچند ملّت شریف ایران در راستای تاریخ خود از تجارب نظری و عملی ملل متمدن بهره جسته، لیکن نیازی به الگوبرداری از جوامع دیگر نداشته است. نیروی محرکه تحولات اجتماعی عنصری خارجی یا وارداتی نیست٬ بلکه دارای اصالتی بومی ست٬ که از انگیزه های ملی میهنی زنان و مردان فکور ایرانی نشات میگیرد. 
 علاوه بر موانعی چون عقب ماندگی های اجتماعی فرهنگی و وجود عناصر واپسگرا٬ که پیوسته راه تحقق آمال ملّی میهنی ایرانیان را ناهموار نموده اند٬ عوامل بازدارنده دیگری چون استبداد داخلی و دخالت قدرت های خارجی٬ مدام مسیر بالنده تکامل اجتماعی این ملت نجیب را سد نموده٬ به انحراف کشیده و یا تلاش دلیرانه مردم را به شکستی دردناک مبدل نموده اند.
  زیانبار ترین عامل شناخته شده  خارجی٬ که در نیم قرن اخیر بر سرنوشت اجتماعی ملت ایران سایه افکنده٬ مناسبت شومی موسوم به جنگ سرد میباشد. تاریخچه این مناسبات از سالهای پایانی جنگ جهانی دوم آغاز میگردد.*
   بدبختانه رقابت میان قدرتهای جهانی بارها  از عرصه سیاستهای بین المللی فراتر رفته و از آنجا که متعاقب انقلاب اکتبر در روسیه٬ جامعه روشنفکری ایران نیز همانند بسیاری جوامع٬ از تحولات شگرف انقلابی در روسیه سرخ به وجد و تکاپو درآمده بود٬ جریان سیاسی نوینی وارد شریان سیاسی اجتماعی کشور گردید.
  کمونیست ها، ایران را رودی می پنداشتند٬ که میبایستی بهر وسیله به جریان انترناسیونالیسم کارگری٬ تحت رهبری اتحاد جماهیر شوروی بپیوندد. آنها با کشیدن خط بطلان بر "منافع ملی" و پذیرفتن بی چون و چرای کلیه تصمیمات کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی٬ به رهبران سیاسی کشور٬ تا سرنگونی آنها و الحاق کشور به شوروی سوسیالیستی، اعلان جنگ خونین دادند.
   در نقطه مقابل آنها رهبران سیاسی کشور قرار گرفته بودند٬ که با توجه به تجارب تاریخی نچندان دور کشور با روسیه تزاری و استعمار بریتانیا، بمنظور حفظ استقلال کشور٬ رعایت مصالح و منافع ملی ایرانیان و مهمتر از همه در اثر توافقات بین المللی فاتحان جنگ جهانی دوم٬ مصمم به نزدیکی با جوامع صنعتی غرب و انتخاب راه رشد سرمایه داری و صنعتی نمودن کشور عقب مانده در مناسبات ارباب و رعیّتی بودند.
  این کشمکش خونین نیروی زیادی فرسود. جامعه را محکوم به تحمل تنش دایمی، بی ثباتی و بیراهه روی و دشمنی کرد. کمونیست های ایرانی با وجود رخنه در ارگان های حکومتی مانند ارتش، از پایگاه مردمی مستحکم برخوردار نبودند، تا با اتکا به آن به مصاف دولت مرکزی رفته و ماشین دولتی را تصرف کنند. آنها از سوی مردم به بی دینی و بی خدائی و مخالفت با مالکیت خصوصی متهم بودند. بهمین دلیل -آنها- با پیروی از شعار «هدف وسیله را توجیه می کند»  تلاش داشتند، از جریانات ملی سنتی و عناصر مذهبی در جامعه همچون «اسب تروا» برای خزیدن بسوی قدرت استفاده نمایند.
  در جریان ملی شدن صنعت نفت، رهبری نهضت ملی در آخرین ساعات با کودتای نظامی افسران حزب توده مخالفت نمود و کشمکش داخلی و اعمال نفوذ خارجی به سرنگونی دولت انجامید. از آن پس فعالیت های سیاسی حزب توده ممنوعه اعلام شد. 
 در نیمه دوم دهه پنجاه خورشیدی، جامعه شاهد ائتلاف تازه ای میان بقایای حزب توده و اقمار آن، با اسلام گرایان گشت. آنها -به اتفاق- با سوار شدن بر امواج نا آرامی های سیاسی ناشی از نارسائی هایی، که به نارضایتی مردم و اعتراضات آنها انجامیده بود، توانستند جریان جنبش اجتماعی را بر حول محور مشترک " شاه ستیزی و آمریکا ستیزی" منحرف نمایند. با وعده دروغین مدینه فاضله و جامعه ی بی طبقه و استقرار عدالت اجتماعی در جامعه، سرنگونی نظام شاهنشاهی را پایانی بر کلیه رنج ها و نارسائی های موجود (که بعضا ریشه تنومند تاریخی داشتند) معرفی نمودند. نتیجه خام اندیشی و فریب مشترک آنها، هزینه های جانی و مالی سنگین در چهار دهه گذشته و همچنین اوضاع آشفته کنونی ست٬ که همگان ملاحظه میکنیم.         
 یکی از پدیده های بازدارنده در شرایط نابسامان کنونی مردم و جامعه ما٬ که مانع همبستگی و همدلی ایرانیان شده و میشود٬ آثار باقیمانده از کشمکش های قدیمی و ناتوانی بخش بزرگی از ما، در رفع اختلافات نظری و یا سوتفاهمات مربوط به گذشته تاریخی نسبتا نزدیک میهن و جامعه ما ست. نگارنده برین باور ست، که یکی از مهمترین علل عدم همبستگی ایرانیان، تلاش و توطئه ای نظیر بازی های گذشته بقایای جریاناتی ست، که  آزمایش روزگار آنها را رفوزه کرده ولیکن  از طمع قدرت دست بردار نیستند. مسائل و مشکلات تولید شده از سوی بازندگان تاریخ معاصر، بار اضافه ای هستند، که بردوش نسل جوان ایرانی سنگینی میکند، آنها را از حرکت باز میدارد و عملا به استمرار شرایط استخوان لای زخم و ادامه حکومت تحمیلی یاری می بخشد. چند تن باقیمانده از گروه های دستیار خمینی، که بیش از هر چیز مغبون تصورات خام خود بوده و هستند، هنوز داعیه حکومت دارند. آنها  ادامه مناسبات کنونی را به تحولی اجتماعی که نقشی برای ایشان در نظر نگرفته باشد، ترجیح میدهند. بیم ایشان افشای خطاهای مرگبار و جرایم احتمالی آنها در محضر تاریخ است و بهمین سبب باوجود تنبیه شدید آنها توسط بازماندگان خمینی، از آنجا که خود را شریک آنها میدانند، در حفظ آنها می کوشند و با دگرگونی سیاسی بنیادین مخالفت می کنند.
 تا مادامی که ایرانیان گذشته را هضم ننموده و از پیامدهای اشتباهات گذشته عبرت نگیرند و در تشتّتی فرساینده با یکدیگر کلنجار روند٬ هرگز قادر به نهادن تاثیر بسزائی بر سرنوشت خود و ملت ایران نخواهند شد. فقط اتحاد و همبستگی ملی ایرانیان توان تغییر موازنه قدرت به سود ملت ایران دارد. مشارکت فعال گرایشات گوناگون سیاسی در تلاشی همسو، نیازی مبرم و حیاتی ست و همزمان  تنها اهرم نیرومند شناخته شده جهت ایجاد تحول سیاسی ست، که استقرار حاکمیت ملی ایرانیان بر سرنوشت میهن خود را تضمین میکند.

 * منظور هنگامی ست٬ که متفقین ایران را (که با معضل جانکاه تقسیم کشور در دو محدوده نفوذی روس و انگلیس گریبانگیر بود) اشغال نموده و پادشاهی که هدف خارج کردن کشور، از زیر نفوذ روس و انگلیس داشت و بهمین جهت اعلان بی طرفی در جنگ نموده بود را٬ مجبور به ترک کشور نموده و سپس با پشتیبانی رساندن به قوای روسیه استالینی از طریق خاک ایران٬ آلمان هیتلری را محکوم به شکست نمودند.
 متفقین که آشکارا به خاک ایران تجاوز و با اقدامی خارج از کلیه رسوم دیپلماتیک جهان٬ پادشاه وقت را مجبور به استعفا نموده بودند٬ بلافاصله با پایان یافتن جنگ دوم متعهد شدند٬ به کشور ایران از طریق کمک های اقتصادی٬ صنعتی و غیره غرامت بپردازند. لیکن پس از تقسیم جهان میان قدرتهای فاتح جنگ جهانی دوم٬ پرداخت غرامت یادشده چهره دیگری یافته و ایران در زمره کشورهای بشدت متاثر از رقابت های جهانی دو بلوک شرق و غرب قرار گرفت.