۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه

حسن همجواری و همزیستی مسالمت امیز: شاه کلید سعادت مردم خاورمیانه



  همانگونه که امنیت ملی شعاعی فراتر از مرزهای یک کشور دارد، ثبات سیاسی و توسعه ی پایدار هر کشور توام با امنیت و ثبات اجتماعی همسایگانش بوده و با ان بستگی مستقیم دارد. درک این ضرورت بمعنای کاهش ارزش زاینده ی تنوعات فرهنگی و قصد از میانبرداشتن رقابت سالم میان ملل را دنبال نمیکند.
 خاورمیانه یک حوزه فرهنگی کهنسال با مردمی ست، که چندین هزارسال پراشوب  و سده های متوالی رخوت را با یکدیگر گذرانده و گوهرهای گرانمایه فراوانی از دریای شعر وادب، عرفان و فلسفه، ریاضیات و نجوم در اندرون خویش سفته و به تمدن بشری هدیه داده است. قلب این سرزمین پربار ثروتزا درایران قدیم میتپید و گویش پارسی زبان بخش بزرگی از مردم ، به ویژه اندیشمندان ان بود.
 پس از تهاجم اعراب مسلمان و تحمیل دوقرن سکوت اجباری به ایرانیان، فرصتی برای زبان و دین غالب یعنی عربی واسلام فراهم گردید، تا خود را گسترش داده و جانشین زبان و باورهای کهن این منطقه شوند.
 ایرانیان مغلوب از ابتدا به مقاومت در برابراین هجوم برخاسته و انچه را توانستند حفظ و به احیای زبان وفرهنگ نیاکان خویش کمرهمت بستند.
 ...چندین سده پس ازغلبه اعراب مسلمان، اینبار حمله ویرانگر مغول سبب شد که مجددا شریانهای فرهنگی کهن ملل قطع واین حوزه فرهنگی غنی، رفته رفته ازاسیای میانه رخت بربسته و از میانرودان به تدریج مصردر شمال افریقا وترکیه دراسیای صغیر را دربرگیرد.
 امروزه نبض کند رشد جوامع خاورمیانه و مردم ان ناموزون با یکدیگر نواخته میشود و لاجرم بیگانه ازهم بسرمیبرند. همزیستی مسالمت امیز انها بارها بازیچه دست حکام واپسگرای محلی شده و کشمکش های فراوانی روند رشد فرهنگی و اجتماعی مردم خاورمیانه را مختل کرده اند. مبادلات فرهنگی و بازرگانی مردم خاورمیانه با یکدیگر بسیار ناچیزتر از پتانسیل های موجود هستند. نمیتوان در میان متفکران و شهروندان این منطقه تبادل فرهنگی ملموسی را مشاهده نمود!
  برخلاف محاسبات غلط محافل سیاسی در دوران موسوم به "جنگ سرد"، تحمیل حکومت اسلامی به ملت ایران نتوانسته سبب ادغام فرهنگی و نزدیکی بیشتر ایرانیان و همسایگان عرب انها شود! علاوه براختلافات اجتماعی فرهنگی که پیوسته ابشخور کشمکشهای فرساینده میان مردم همسایه بودند، اختلافات مذهبی بطور بیسابقه ای بر میزان اصطکاکات دهشتزای -خواسته یا ناخواسته- میان انها افزوده اند.
 اعراب غالبا سنی مذهب خود را متفاوت با ایرانیان غالبا شیعه وهمچنین سایر مسلمانان و متمایز از ایشان میدانند. ایرانیان نیز بهمینترتیب. هر کشورعربی با همسایگان عرب و غیر عرب خود مشکل دارد!
 رمز و راز ثبات و سعادت اجتماعی همزیستی مسالمت امیز است، که شاه کلید گشایش ان در رعایت حسن همجواری نهفته است. به گواه تاریخ کوشش خدایان گوناگون و پیامبران بیشمار در راه بیداری ملل خاورمیانه و همزیستی متمدنانه انها چندان موثر نیافتاده است. حال دوران ارمان های مردمی متکی به خرد انسانی و سیاست عاری از خرافه و مذهب در پیش روی انهاست. نیروهای متعهد انقلابی با قدرت ناچیزتراز خدایان هولناک ابراهیمی- لنگان- صلیب سنگین رسالت اجتماعی خویش را بر دوش میکشند.

۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

حکومت اسلامی امان نامه ای دریافت نکرده و پیمان صلحی پایدار در میانه نیست





 "امپریالیسم جهانی" یک مفهوم مندرآوردی ویژه مباحث روشنفکری نیست. واقعیتی غیرقابل انکار ست که بر کشورهای سوسیالیستی مدعی دشمنی با آن نیز چیره گشته است.
 حکومتهای کنونی روسیه و چین، که یکی جانشین شوروی سوسیالیستی حامی انقلابات ضد امپریالیستی درسطح جهان و دیگری بیرق دار انقلابات دهقانی و ضد امپریالیستی در آسیا بودند، اولی با اضمحلال-بیش از هرچه اقتصادی- و دیگری متعاقب با پایان یافتن اجاره نامه هنگ کنگ و الحاق آن به چین، به جرگه کشورهای کاپیتالیستی جهان پیوسته اند.
 اگرچه این دو حکومت بمنظور عضویت در سازمان اقتصاد جهانی و رهیابی به بازارهای جهانی، قهراً بر مناسبات نوین جهانی گردن نهاده اند، ولی خصومت دیرین خود از کشورهای سرمایه داری را -که عامل عقب ماندگی های خویش میدانند- در نهانخانه دل نگاهداشته اند. بهمین دلیل همزمان با پذیرفتن مناسبات و معادلات سرمایه داری جهانی، دستاندرکار سیاستهای موذیانه ای برای پیشبرد اغراض خود شده اند:
 آنها به سیاستهای گام به گام قناعت نکرده، بلکه برای از میان برداشتن فاصله ها با غرب، به  ابزار متعدده ای متوسل شده و در راس همه به استفاده ابزاری از  کشورهای موسوم به "کشورهای عضو پیمان عدم تعهد" پرداخته و آنها را بمثابه قوای ذخیره و بازویی مخرب به کارشکنی در پیشبرد پروسه جهانی شدن توسط سرمایه داری صنعتی بعبارت دیگر سرمایه داری جهانی گسیل کرده اند.
 از آنجا که ماهیت مشترک غالب  کشورهای عضو پیمان عدم تعهد، گرفتاری مردم آنها در دام اختاپوسی بنام حکومتهای خودکامه محلی بوده و هست، دول چین و روسیه با حمایتهای پنهانی و علنی آنها را مامور ایجاد بلبشو در روند پروسه جهانی شدن میکنند.
 در پی اضمحلال بلوک شرق، نابودی غیرقابل اجتناب بلوک کشورهای عضو پیمان عدم تعهد نیز سالها پیش با از هم پاشیدن کشور مادر یعنی یوگسلاوی اغاز شد؛ سپس رژیم های عراق و لیبی منهدم شدند.
  اکنون نوبت به حکومت جمهوری اسلامی رسیده است؛ نوکیسگانی که بمنظور ماندن بر اریکه قدرت و ادامه چپاول دارایی های ملت ایران، به باج دادن به چین و روسیه اکتفا نکرده و خود به پیدایش انواع و اقسام باندهای مافیایی دلالان، واسطه ها و سازمانهای تروریستی دامنزده و میزنند. آنها از ایران چهره عروس هزار دامادی را به تاریخ معاصر جهان معرفی نموده اند، که کلیه دارایی های ملت در خدمت بقای یک حکومت خودکامه قرار گرفته است. چه ما بپسندیم یا نه، این مسئولیت تاریخی به پای ملت بی دفاع ایران نوشته میشود: نتنها مجبور به پرداخت هزینه ماندن، بلکه  محکوم به پرداخت جریمه سهمگین بی درایتی های هیئت حاکمه خود خواهد شد.
 معادلات و مناسبات جاری و بطور مشخص آتش بس شش ماهه معروف به کنزنس هسته ای، موافقتنامه های کوتاه مدت و شکننده ای بیش نیستند. یک حادثه کوچک میتواند به از سرگیری و اوجگیری اختلافاتی از نوع متفاوت با گذشته بیانجامد، که دامنه آنها غیرقابل پیشبینی است.
 حال بازگردیم به مدخل کلام و بر سر نکته اول که امپریالیسم جهانی با نیرویی که از آغاز انقلاب صنعتی تا کنون انباشته، از نیروی مخوف و غیرقابل تصوری برخوردارست، که توان آن دارد، خود "دشمنی" ساخته و پرورش دهد، تا هنگامی که لازم دانست با نقب کانالی مرئی یا نامرئی مواضع و بارو های کسب شده طی چندین دهه، آن را بر سر ملت پاکباخته هوار کند. این مواضع و بارو ها هیچ مگر نیروهای انسانی و مالی ملتهای فریب خورده از حکام محلی شان نبوده و نیست.
 یکبار دیگر به نیروهای سیاسی ایرانی هشدار میدهد، حکومت اسلامی امان نامه ای دریافت نکرده و پیمان صلحی پایدار در میانه نیست! پس لازم ست از خواب قطبی بیدار و از ویرانی و نابودی این ملت با تمام توان پیشگیری کنند؛ زیرا فردا دیرست.



   

۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

منشور(!) شهروندی: دعوت خام سرسپاری مجدد، از مردم دلخسته ایران



 
  
  دولت خودشیفته با خودسری کودکانه، اشی برای مردم ایران پخته، که یک وجب روغن روی اوست!
   هدف استراتژیک کلیه ی اقدامات و اصلاحات دولت حاکم، خروج از بحرانهای خود ساخته واستحکام بخشیدن به موقعیت متزلزل داخلی و بین المللی تنها حکومت دینی جهان است.
 ایرانی! گوهراعتماد ارزان مفروش! نه هر بیرق بنفش درفش کاویانی ست و نه هر فریدون پسر فرانک و ابتین! طوطی خوشنوا شاخه ای که خود بران نشسته را نخواهد برید.
 امار فجایعی که این حکومت ببار اورده طوماری هفتاد من است. رسیدگی به ان نیازمند دادگاههای صالحه است. هرچند که شوربختانه این اسباب در دست تو نیست، از او بخواه بی درنگ اعدام ها را متوقف، زندانیان سیاسی را ازاد و مدیران مجرم را از پست معلق کند...انگاه اجازه خواهد یافت، تا اطلاع ثانوی همانند یک مصلح از ملت بی یاور تو دلجوئی کند! اگر نمیتواند همان به  زبان در کام فروبرد و دست از فریب کشد و مسیر ازادی تو را مخدوش نکند! مباد تو را از نو همانند اقشار خوشباور پیشین به قهقرا کشند! بیاد اور  دو هزار و پانصد سال پیش کورش هخامنشی ائین بالنده تری داشت.


 
  










۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

چه کسی داد ایرانیان بی گناه را از پسر عموهای سامی خواهد ستاند؟

  بارها درهنگام گفتگو، پس از بکاربردن تصادفی واژه "نفرت"، بلافاصله اندکی اندیشیده و گفته خویش را بدینگونه اصلاحکرده ام که ، براستی نفرت در دل من ایرانی جائی ندارد ودربکاربردن این کلمه بخودی خود زشت وناپسند مبالغه بیجا کرده ام.
 میدانم معنی کینه چیست، لیکن بدون اغراق با چنین احساسی بیگانه ام. میدانم نژاد و اصالت چیست، اما به هیچ انسانی فخر نمیفروشم.
  با اینهمه اما دلی خونین و غمفگار دارم؛ زیرا شاهد متلاشی شدن چند نسل ایرانیان با شرف بوده ام.
 بخش بزرگی از خودآگاهی نسل من و نسلهای پاک و بیگناه ایرانیان از ایام کودکی بطور روزانه ومستمر، محکوم به تحمل دشمنی های اعراب و اسرائیل، اخبار جانکاه جنگها و تجاوزات مرزی، آدمکشی ها، تجاوز شنیع به خردسالان، آوارگی ملت ها، ترور و قتلهای وحشتناک درسرتاسر خاورمیانه بوده است. اینهمه اشاره ی کوچکی به رنجهای نابجائی هستند، که روح ما را کدر وروند طبیعی زندگی و راه آینده ما را تباه و حس خوشبختی ومیل به شادمانی را عنقریب در ما کشته اند!
  سردمداران اسلامپناه وغالبا عرب بن عرب جمهوری اسلامی و لومپن های سردمدار اسرائیل و شیوخ کشورهای تازه تاسیس پرمدعای حوزه خلیج فارس، نه آنکه بیگانه با راه سعادت و پیشرفت ملت بزرگ ایران بوده باشند، بلکه عملا نشان میدهند، که کمر به نابودی ملت ایران بسته و درسنگاندازی و توطئه علیه ملت ایران، همگی دریک سنگر و جبهه واحد هستند.
 کافی ست لحظاتی چند به این مسئله نگاه کنیم، تا بسرعت دریابیم که همه آنها در دشمنی با ایران و ایرانی یک اند!
  آنها در تبلیغات خود به جوان ایرانی القا میکنند، گوئی دشمنیشان با ایران، از آمدن خمینی به ایران آغاز و به این حکومت منحط محدود و منحصر میشود؛ لیکن این رسواترین دروغ است! آنها به شاه فقید و ایران آنزمان نیز در ازای تمام خدماتی که دولتهای ایران به آنها کرده( که در صورت لزوم به یکایک آنها خواهیم پرداخت) به آن رژیم وسرزمین نیز خیانتهائی کرده اند که در تاریخ ثبت و نگاشته شده و امروز براحتی قابل دسترسی جهت مطالعه هستند!
 اگر شهروند پاکباخته ایرانی آنها را متهم به تبانی و همدستی در راه فرسودن ملت ایران و تحلیل بردن نیروی انسانی، توان مالی، علمی و فرهنگی و غیره ملت ما  کند، مشکل کسی بتواند  به وی خرده گرفته،  یا دعاویش را که از عملکرد دیرپای این کوردلان عقبمانده استنتاج و استخراج شده اند را نفی کند. گوئی اینان در توطئه ای مشترک در پیشبرد هدف از میانبردن نیروی عظیم ملت ایران با یکدیگر مسابقه گذاشته اند.
 اهای یهودیان نژادپرست که قومتان از در جداگانه ای وارد شده! آهای مسلمانان فاشیست که جز الله تان هیچ خدائی را برسمیت نمیشناسید! آهای عربهائی که....  کجا خواهید توانست ملت نژاده ای که وجود شما را در طول تاریخ چنین تحملکرده و میکند در جهان بیابید؟
 شما پسرعموهائی که در احادیث مکتوبتان و با زبان خودتان خود را بروشنی چنان معرفی میکنید، که من ایرانی از استناد به گفته های خودتان و پیغمبرانتان و نقل آنها اکراه دارم... ایا سزای ملت بزرگی که شما را اینچنین حمایت و یا تحمل کرده این است؟
  متحجران اسلامپناه در کشور، همراه با اعراب جاه طلب خاورمیانه و سردمداران اسرائیلی  با ادامه بازی های مسخره و پوسیده ای که ریشه در منجلاب اختلافات قومی و مذهبی میان اعراب و یهودیان پسر عمو دارند، زندگی ما ایرانیان را تباه کرده اند!
 حکومتی را بما حقنه کرده اید که در ایرانیستیزی شهره آفاق شده است! تاکی عمر ملت بیطرف بیگناه ما آلوده درگیری پسر عموها و  زیر دست و پای اینان له و لورده شود...سرمایه هایش بر باد فنا رود؟ تاکی؟
 بیم اینان از ایران مدرن و مترقی و آباد چیست؟ شاید بخواهند در گذشته بمانند...بما چه!؟ -مَردم، مُردیم!  این داد نزد که بریم؟

۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

اعتیاد به مصرف بی رویه " پترول دالرس"

   هیئت حاکمه اسلامی سالها از مذاکرات فرسایشی هسته ای بعنوان ابزاری برای به تعویق انداختن سرنوشت محتوم خود و انحراف افکارعمومی مردم و جامعه جهانی از مشکلاتی نظیر بحران مشروعیت حکومت بهره جسته است. غافل از آنکه از ابتدا برای مردم و جامعه جهانی مشخص بوده، که جانگاهِ حکومتِ مصرفزدهِ عربده جویِ نفتفروش، نه در توانمندی هسته ای و یا نظامی پوشالی ست، بلکه شیشه جانش به "دلارهای نفتی" بسته است! میتوان بصراحت گفت، ملاهای تهران اعتیاد شدیدی به مصرف بی رویه ی "پترول دالرس"دارند!
تاکنون و بدلایل گوناگون، جامعه جهانی، بی توجه به لاف و بلوف رژیم خودکامه، کشمکش را به میدان جنگ حقیقی (یعنی عرصه اقتصاد) محدود نموده است.
 بنابرین میتوان به آسانی، دلیل هرگونه عقبنشینی حکومت از دعاوی پیشینش را در تنگنای اقتصادی مالی آن یافت.
 ادامه تحریم های اقتصادی به کاهش یا قطع شریان فروش نفت و مبادله کالاهای حیاتی انجامیده، موجب نارضایتی های بیش از پیش اجتماعی گشته وبنیان اقتصادی حکومت را تضعیف نموده
، آنرا درآستانه سقوط قرارمیدهد. درچنین شرایطی تلنگری منجر به فروپاشی پرمدعاترین حکومتها میگردد. درچنین مقاطعی، حکومت ناتوان دو انتخاب پیش روی دارد: یا گردن به یوغ ابرقدرت بیگانه مینهد، یا تسلیم سرنوشت صدام و قذافی میشود!
 درست بهمین دلیل تحریمهای اقتصادی آنقدر ادامه خواهند یافت، تا حکومت -یا در برابر اراده ملی و خرد ایرانیان شرافتمند تعظیم کند، یا- دست به خودکشی سیاسی زند!
 هدف مقدس ایرانیان دستیافتن به آزادی از قید استبداد و برقراری حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی خویش، آنهم از طریق روشهائی که خدشه ای به پیکرِ استقلال و اقتدار ملی ایرانیان وارد نیاورند!
 دل قوی داریم زیرا دشواری و کندی کارزار ازین بابت است!

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

کنزنس هسته ای : اتش بسی ششماهه : توپ جهان در خاک پویندگان راه استقرار حاکمیت ملی مردم ایران

   مخالفت بنیانی با استبداد قرون وسطائی حکومت غوغاسالار، مانع از اذعان این نکته نمیشود،که دولت روحانی با بردباری یکصدمین روز تصدی خود را خرسند پشت سر مینهد. روی کار امدن این دولت در شرایطی متلاطم و پر از بیم و امید رخداد، که مصادف با فرصتی بینظیر برای پویائی بخشیدن به دینامیسم تحولات جاری، خصوصا در روابط بین المللی ایران می گردید. تاثیر مستقیم درروند رویدادهای منطقه ای و یافتن کنزنسی برای زخم کهنه ی مسئله اتمی شاهدان ماجرا هستند. بهر تقدیر جدا از کم و کیف این اتش بس ششماهه، معضلات لاینحل فراوانی کماکان گریبانگیر حاکمیت بطور عام و دولت روحانی بطور خاص هستند. چالشهائی که بطورطبیعی، به فرسایش هر دولتی پس از هشت سال سیاه یکه تازی خامنه ای- احمدینژاد خواهد انجامید. هماکنون با توقف شش ماهه تهدیدهای بین المللی، فرصتی نهائی برای تجدید نظر در سیاستهای ضد مردمی و ضد ایرانی حکومت نهاده شده است، بلکه با استفاده ازان زمینه واگذاری مسالمتامیز حاکمیت به مردم و گذراز حکومت مطلقه ولی تحمیلی، بدون دخالت خارجی فراهم گردد.
 بمصداق " کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من" اکنون میبایستی برما ایرانیان اشکارشده باشد، که دول بیگانه هر یک بدنبال منافع خویش بوده ودعوای هیئت حاکمه ایران نیز بر سر لحاف ملانصرالدین و باقیماندن بر سر قدرت بهر قیمت است. دریابیم که "حق حاکمیت ملی" گرفتنی است و نه دادنی! پر واضح ست که حکومت خودکامه ملتی را به مرگ گرفته تا به تب راضی کند! در تمام طول تاریخ در سرتاسر جهان، حکام هر سرزمینی ازادی و حق تعیین سرنوشت سیاسی ملل را چون طعمه ای بر قلاب مینهند و با هر خیز کوتاه نامنسجم پیشتازان رهائی ملت هربار انرا جهانده و از دسترس انها خارج میکنند! میبینیم در پی هر تلاش نامنسجم، رشیدترین فرزندان این مرز و بوم   به طرق گوناگون نابود و سر به نیست شده و میشوند.
 برچیده شدن موقتی پرده ضخیم مسئله هسته ای، از روی چالش های بیشمار حقوقی و مدنی- سیاسی و اجتماعی، تلاش فرزندان برومند ملت در راه دستیابی به حقوق حقه خویش (که پای تا سر انها در تضاد فاحش با حکومت منحط  بوده و هست و خواهد بود!) فرصت برجسته ای نیز در اختیار ازادیخواهان ایرانی می نهد. بلکه بیش ازین بیهوده به نظاره منفعل کشمکش دول بیگانه با حکومت ننشسته و با فریادی رساتر از گذشته خواستهای ملی میهنی خود را مطرح، مطالبه و پیگیری کنند. با درایت و همبستگی بیشتری از پیش، به توجیه و تبیین نوین و قابل فهمی از داده ها پرداخته و دستور العملهای کارامد و مردمپسندی در رویاروئی با حکومت خودکامه تهیه و تدوین کنند. مقاومت و مبارزه ای کارساز را سازماندهند.  کنزنس هسته ای و فرصت تاریخی ششماهه، کنون، همانند توپی ست که سردمداران جهان در خاک پویندگان راه استقرار حاکمیت ملی و سعادت اجتماعی ایرانیان افکنده اند! حال بر ما ست نشاندهیم، حقیقتا چند مرده حلاجیم!!؟

۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

زیر پوست کشمکش های درون حکومتی


  هنری کسینجر سالها پیش " پیشبرد منافع ملی" را  برونرفتی از چالش دیپلوماتیک ایران با جامعه جهانی عنوان و آنرا به دولت ایران توصیه کرد. ماه ها از این گفته گذشت، تا بالاخره حسن روحانی با تاکید بر عبارت «محوریت منافع ملی» نشان داد، معنای جایگزین کردن واقعگرائی بجای ایدئالیسم درعرصه دیپلوماسی را درک وآنرا پذیرفته است.
  حسن روحانی که در برنامه اعلان شده خود بمنظور جلب نظر مخالفان حکومت، به نقش "ولی فقیه" وقع چندانی ننهاده بود، به منظور یافتن مشروعیت دیپلوماتیک واشباع نیروی بیشتر برای «تعامل با جامعه جهانی» ( بخوان توقف و لغو تحریم های کمرشکن اقتصادی) با قدرت خودکامه ولی فقیه و ارگان های تحت فرمان او اصطکاک یافت و تلاش می کرد مفری ازچنگ این قدرت مخوف جسته و اقدام به اصلاحات و ترمیم ساختار حکومت منحط نماید.
 بر خامنه ای نیز مبرهن شده بود، ورای تعارفاتی چون «دولت آمریکا قصد تغییر حکومت در ایران را دنبال نمیکند» معانی متفاوت نهفته است، که الزاماً به مفهوم به رسمیت شناختن «بیت رهبری» که هیچگونه سنخیتی با مناسبات دموکراتیک متعارف جهان ندارد نیست.

 از جانب دیگر دولت پرزیدنت اوباما که در گفتگو و تعامل با دولت روحانی حسن نیت هائی از خود نشان می داد، همزمان آن را به گسترش دامنه مانور دیپلوماتیک درعرصه تصمیمگیری های کلان ترغیب می کرد.
 فشار پنهانی دولت آمریکا در حالی مورد استقبال اعضای کابینه روحانی و جناح های حکومتی مخالف با خامنه ای قرارگرفته بود، که وی آنرا تهدیدی مستقیم علیه خود برآورد کرده و با تنشی عصبی به آن واکنش نشان می داد.
  اگرچه جهان غرب بمنظور رفع نگرانی های ایران ثروتمند از تهاجم نظامی خارجی، مصمم به دادن تضمین های امنیتی نظامی به دولت ایران شده بود، بطور منطقی آنرا منوط به تجدیدنظر در ساختار غیر دموکراتیک و حذف خدای مجسم از قاموس تنها حکومت دینی جهان می دانست.
 از جانب دیگر برخلاف دولت های غربی، چین و روسیه بهبود اوضاع بین المللی ایران را به زیان منافع کلان خود می دانستند و بدین دلیل خامنه ای خود رای را تحریک و وی را به ایجاد بلبشو تشویق می کردند.
...
 اگرچه دولت آمریکا بنا بر معادلات منطقه ای پیچیده و بمنظور تعادل قوای دولت های رقیب منطقه ای در مقاطعی ایران هسته ای را حتی قابل تحمل می دانست، حاضر به سپردن چنین پتانسیلی به نیروهای ماجراجوی تحت رهبری خامنه ای نبود و با تمام قوا از آن جلوگیری نمود.
 علی ایها الحال آنچه در زیر پوست کشمکش های درون حکومتی می گذرد به بحران هویتی آمریکا ستیزان دوشین و دگردیسی آنها ختم نمی شود، بلکه به احتمال زیاد تغییر و تحولی اساسی در قدرت را بدنبال خواهد داشت.

 در صورت بلوکه شدن این امر ناگزیر توسط خامنه ای، طبل های جنگ این بار به جد به صدا در خواهند آمد.

۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

ملیگرائی ایرانی ناسیونالیسم ترجمه ای نیست



 میهن ما دارای تنوعات اقلیمی و قومی فراوان ست. پهنه هائی از ان به بافتهای نژادی نیز مزین ست. گویش های مادری و سنت های فرهنگی چندگانه ثروت اجتماعی هنگفت این ملت است. به ویژه -زیرا- حوزه های فرهنگی و زبانی این ملت به  جغرافیای سیاسی ان محدود نمیشوند. این تمامیت -فرد اعلای تاریخی و فرهنگی  " ملت ایران"  شناخته شده و میشود.
 خطری از ناحیه یک ملیگرای ایرانی هیچ قوم و فرقه ای را تهدید نمیکند. چون یک ملیگرا یا بهتر بگوئیم ملتگرای ایرانی، ملت و میهن خود را در تمامیت ان دوستدارد. ملیگرای ایرانی با اگاهی به سرنوشت دشوار و رنج گرانی  که  ملت ایران در طول تاریخ خود داشته وکشیده و همچنین ناروائیهای فراوانی که دیده است، تلاش میکند به فرزندان او خوداگاهی و اعتماد بنفس بیشتری دهد. نه بدان منظور که در نخوت و غرور کاذب همسایه ای را برنجاند، بلکه قوی و توانمند و همبسته باهم از حقوق خود، در برابر استبداد داخلی و مطامع بیگانگان در عصر دولتهای ملی در سراسر جهان دفاع کند! حقوقی که  از سوی متجاوزان وحشی و یا از سوی حکام  محلی بارها پایمالشده است!
  ما اگر تاریخ ملتمان را شش دانگ کنیم، پنج دانگ ان به رنج و مرارت و تحمل ستم و بردباری و مدارا و تواضع اجباری در مقابل زورمندان اختصاص می یابد!
 بایستی پرسید: -چه اصرار و غرضی در کار ست، که عده ای در تلاشند سطح اتکا روحی به تاریخ و افتخارات فرهنگی ( که این خود اندوخته نیاکان کهن و قابل اثبات اوست!) را از شهروند ایرانی  بگیرند؟  بایستی ازخود پرسید: مگر چیزی جز افتخارات کهن و امید به فردای عزتمند برایش مانده که این انگیزه را از او بگیرند؟
 همانگونه که ترس از فراهمشدن بستری برای رشد شوونیسم و خیزش دست راستی ها در صحنه سیاسی ایران بی مورد است، جریحه دار کردن احساس یک میهنپرست ایرانی، به جرم انکه مصالح و منافع ملی و میهنی اش را در صدر امال سیاسی خود قرارداده، بسی بویناک است! هرچند جوان ایرانی در اثر نبود مربی فکری و الگوئی برازنده، گاه  بطور طبیعی دچار لغزشهائی نظری شود، نبایستی انرا با خیره سری یک فاتح اشتباهی گرفت و دچار فوبیا شد و او را همسنگ ناسیونال سوسیالیستهای المانی قلمداد کرد و وی را راند!
 از جوامع دموکراتیک و مترقی بیاموزیم، که چگونه برای اقلیت های افراطی  حق حیات قائلند!  ما، ره به ده نداشته، کدخدائی میکنیم!  خود که رانده شده از سرزمین غصب شده هستیم، غالبا دچار پیشداوریهائی از نوع دیگر بوده وشیوه پاکسازی دگراندیشان را در سر می پروریم!
 پسندیده است، اندکی بیش میان ملیگرائی ایرانی، "شوونیسم" و "ناسیونالیسم" تمیز قائل شویم. با خود و دیگران صادق باشیم.