۱۳۹۳ مرداد ۲۳, پنجشنبه

چپاولگر حقیقی کیست؟ غرب صنعتی یا هیئت حاکمه؟


 از اغازدوران استعمار، مناسبات داخلی جوامع استبدادی، در سلطه ی اقلیتی ستمگر براکثریتی مغلوب تبلور یافته و مبنای قضاوت غربی ها، درمورد جوامع عقبمانده قرارمی گرفت. حاکم بودن «قانون جنگل» دلالت بر«توحش» چنین جوامعی داشت. باور رایج این بود، که «انتخاب ازاد منبعث ازاصالت وجودی انسان و اراده ی ازاد او» در چنین جوامعی، محلی از اعراب نداشته و احاد جامعه موجودات بی هویتی بیش نیستند، که عملا  گردن به یوغ سلطه گران محلی خود سپرده اند.
 این شیوه نگرش بیرحمانه، ریشه  در مناسبات خود ان جوامع داشت (و دارد!). پذیرفتن چنین واقعیتی از سوی دول استعماری، سبب شده بود، پیوسته درپی یافتن عناصری باشند، که از پتانسیل اداره ی جوامع خود برخوردار بودند.انها  نفوذ در ساختار نامساعد اجتماعی وهدایت کلیت جامعه در جهتی مقرون به صرفه -برای هر دو طرف- را، عملی ندانسته و به ترغیب نیروهای مطرح درسطح جامعه و برانگیختن رقابت انها با یکدیگر پرداخته ومنتظر نتیجه می ماندند؛ سپس با تشخیص نیروی بالنده، به یاری ان شتافته و بدینترتیب در پیروزی وی بر رقبا سهیم گشته و با او به داد و ستد می پرداختند. نگرش سرد به مردمی که حق مشارکت در سرنوشت خویش نداشتند، جائی برای رعایت منافع انها، در تعاملات میان قدرت های خارجی با حکام محلی باقی نمی نهاد( و نمی نهد!).
 جهان صنعتی به این نتیجه رسیده، که حکام خودکامه، با برانگیختن ترس مردم از چپاول بیگانگان، مجراهای اقتصادی وذخایر را در انحصار گرفته و موجب نارضایتی اجتماعی گشته و گناه ان را بر دوش دول بیگانه می افکند! 
 حکومت مستبد، نقدینه حاصله از فروش ذخایر، که تصادفا از بیگانگان چپاولگر(!) دریافت می نماید را، هزینه ی استحکام پایه قدرت خود کرده، حقوق ملت را به رسمیت نمی شناسد و انها را به بهانه حفظ دارائی هائی که در حقیقت در انحصار خویش دارد، اسیر کرده و در صورت اعتراض سرکوب می کند.
  سرمایه داری جهانی بمنظور رفع موانعی که بر سر راه پروسه ی جهانی شدن قرار دارند، مصمم به تسریع روند تحولات اجتماعی در خاورمیانه است.
 جهان غرب، با اقامه ی کاپیتالیسم به مثابه ازادی و دموکراسی، در صدد کوتاه کردن دست دول خودکامه است. چنین دولی بیش از ان که به هوس ایستادگی در برابر فرماندهی ناتو افتند، حقوق ملل بی دفاع  را لگدمال می کنند؛ مردم را از بیگانگان برحذر داشته و خود از اربابان تائید گدائی می کنند. تاریخ مصرف انها گذشته است؛ دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. بنابرین برمتفکران هرملتی واجب است که بیدار و اماده، شیوه بومی تعامل شرافتمندانه با گرگی بنام سرمایه داری جهانی را ابداع نموده وهوشمندانه از تحولات اتی و موهبات اقتصاد ازاد در راه سعادت میهن خود بهره گیرند؛ بی انکه مغبون گرگ بزرگ شوند!  






۱۳۹۳ مرداد ۱۲, یکشنبه

طاق نصرت بیافرازید: نوبتی هم باشد، نوبت جناب اردوغان است

 AFP
 
Mit Palästinensertuch um den Hals spricht Erdogan zu seinen Anhängern


  هم این کم مانده بود، که نوبت جمهوری مادام العمر به جناب رجب طیب اردوغان رسد... و ایشان بدان نیز بسنده نکند و با انداختن چفیه ی ولی فقیه، داعیه ی زعامت امّت اسلامی کند...
 جناب اردوغان! نه این است، که شما تا به هم اینجا، اعتبار دیپلوماتیک کشور ترکیه در برابر متحدان استراتژیک خود را برباد داده اید؟ با تصمیمگیری و مداخله های غلط، در امور کشورهای منطقه، نقش ویرانکننده ای در به خاک و خون کشیدن ده ها هزار انسان بیگناه وآوارگی صدهاهزار شهروند ترک و کرد و عربِ عراق و سوریه  ایفا کرده اید!؟ آیا نمیتوان شما را از متهمین درجه یک  هرج و مرج کنونی، در سرتاسر خاورمیانه خواند؟ حال پا جای پای شیخ خودکامه ی معروف نهاده و از وجه تشابه تان همین بس که حتی یک دوست برای ملت خود باقی نگذاشته اید:
  روسیه را از خود رنجانده اید؛ موجب خشم آمریکا شده اید؛ روابط  با اسرائیل را خدشه دار کرده اید؛  کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا را از خویش رانده اید و هیچ سیاستمدار یا روزنامه نگار، ارزشی برای رجزخوانی های گهگاه شما قائل نمیشود.
 دولت شما به کلیه ی همسایگان ترکیه، یعنی سوریه، عراق، اسرائیل، ایران، یونان، ارمنستان، قبرس و روسیه زخم زده وبا نادیده انگاشتن مصالح استراتژیک آنها، تنهای تنها مانده اید.
 بدا به حال ملت ترکیه که در صورت بقای شما بر سر قدرت، محکوم به انزوای سیاسی روزافزون، از نوع بدتر از جمهوری اسلامی خواهد شد!
***
  مبلغان نظام جمهوری مدعی هستند، دلیل مخالفت آنها با نظام پادشاهی، موروثی بودن مقام پادشاه است؛ آنها اذعان می دارند، تلاششان  مبتنی بر دفاع ازحق برابر نامزدشدن آحاد ملت، برای تصدی مقام شخص اول مملکت می باشد؛ منطق آنها برین استوار ست، که سلب این حق از شهروندان مصداق دیکتاتوری است... حال نمی بایستی از ایشان پرسید: اگر نظام پادشاهی، یک  سیستم  دیکتاتوری است، جمهوری های مادام العمر در سرتاسر خاورمیانه  چه صیغه ای از نظام های کشورداری هستند؟
 روسای جمهوری کشورهای خاورمیانه  -بدون استثنا- از طریق تقلب و ریختن خون مخالفان و حبس و حصرآزادیخواهان به قدرت می رسند؛ پس از طی دوره ی مقرر، امّا، حاضر به قبول نتیجه ی آرای مردم و تحویل مسند خود به دیگری نیست... هرچند سال یکبار بمنظور برجای ماندن بر سر قدرت، معرکه ای بنام انتخابات برپا کرده و با دسیسه های گوناگون، قوانینی که خود به پاسداری و اجرای آنها سوگند وفاداری خورده اند را، یا بطور ساختگی تغییر میدهند و یا بطورکلی زیرپا می نهند! (هر که به آنها اعتراض کند نیز، سر به نیست، یا کهریزکی می شود!)
 آیا اینان، با چسبیدن به مسند حکومتی، علّت وجودی جمهوری را انکار وبر ناکارآمد بودن حکومتی که مردمی میخوانند صحه نمی گذارند؟ آیا آنها دروغگویان حسرت کشی نیستند، که برخلاف انچه تظاهر می کنند، در رویا و در صدد برقرارکردن نظام سلطنتی هستند؟ آیا آنها در باطلاق «شبه جمهوری» گیر نکرده و به نظام سلطنتی غبطه نمی خورند؟